بازی‌ها - اصطلاحات بازی تخته‌ای

در اینجا شما برخی از کلمات انگلیسی مربوط به اصطلاحات بازی های تخته ای مانند "تصرف"، "هندی کپ" و "نوبت" را یاد خواهید گرفت.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
بازی‌ها
turn [اسم]
اجرا کردن

نوبت

Ex: Each student in the class took turns presenting their projects to the rest of the class .
capture [اسم]
اجرا کردن

زدن مهره حریف

Ex: The game ended after a capture of the king .
move [اسم]
اجرا کردن

حرکت (در بازی)

اجرا کردن

نقطه شروع بازی و چینش مهره‌ها

اجرا کردن

حذف مهره با محاصره

Ex: The game took a turn when I made a custodian capture , leaving my opponent with fewer pieces to move .

بازی زمانی تغییر کرد که من یک گرفتن سرپرست انجام دادم، که باعث شد حریفم قطعات کمتری برای حرکت داشته باشد.

اجرا کردن

حذف مهره با جایگزینی

Ex: She was able to use a displacement capture to clear a path for her pieces to advance .

او توانست از گرفتن جابجایی برای پاک کردن مسیر پیشروی مهره‌هایش استفاده کند.

triplet [اسم]
اجرا کردن

سه کارت یا تاس یکسان

file [اسم]
اجرا کردن

ردیف عمودی چینش مهره‌ها

Ex: Chess notation records moves by file and rank .
gameplay [اسم]
اجرا کردن

روند بازی

Ex: The game 's gameplay involves a mix of strategy and luck , keeping players on their toes .

گیم پلی بازی ترکیبی از استراتژی و شانس است، که بازیکنان را هوشیار نگه می‌دارد.

grace [اسم]
اجرا کردن

حرکت اضافی

Ex:
huff [اسم]
اجرا کردن

از دست دادن مهره به عنوان جریمه

in hand [عبارت]
اجرا کردن

مهره یا کارتی که هنوز بازی نشده

Ex: I had a few high value cards in hand but was n't confident they 'd beat whatever Sam was holding privately .
اجرا کردن

حذف مهره با قرار گرفتن بین دو مهره‌ حریف

Ex: The game turned in Lisa 's favor when she performed an intervention capture , taking advantage of Tom ’s move .

بازی به نفع لیزا چرخید وقتی او یک تسخیر مداخله‌ای انجام داد، از حرکت تام استفاده کرد.

pie rule [اسم]
اجرا کردن

قانون حذف مزیت شروع اول

Ex: They played a board game , and after Emma went first , Jake used the pie rule to make the game more balanced .

آنها یک بازی رومیزی انجام دادند، و پس از اینکه اما اول بازی کرد، جیک از قانون پای استفاده کرد تا بازی را متعادل‌تر کند.

rank [اسم]
اجرا کردن

ردیف افقی چینش مهره‌ها

Ex: The queen controlled the entire rank with her movement .
to bear off [فعل]
اجرا کردن

بیرون انداختن مهره از بازی

Ex:

برداشتن مهره‌ها یکی یکی برای اطمینان از پیروزی.

boneyard [اسم]
اجرا کردن

قبرستان

Ex: The players continued to take turns , hoping for a better card from the boneyard .

بازیکنان به نوبت بازی کردن ادامه دادند، امیدوار به دریافت کارت بهتری از گورستان.

اجرا کردن

سقوط دومینو

Ex: She carefully arranged the pieces for a domino toppling routine that would take several minutes to complete .

او با دقت قطعات را برای یک روتین افتادن دومینو که چند دقیقه طول می‌کشد تا کامل شود، چید.