افعال عبارتی با استفاده از 'Up' - استایل دادن، استفراغ، یا کشف

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
افعال عبارتی با استفاده از 'Up'
اجرا کردن

مظنون واقعی را پیدا کردن

Ex: The police caught up with the suspect after days of investigation .

پلیس پس از روزها تحقیق، مظنون را گیر انداخت.

to chuck up [فعل]
اجرا کردن

استفراغ کردن

Ex: After eating spoiled food , he felt nauseous and eventually had to chuck up .

بعد از خوردن غذای فاسد، او احساس تهوع کرد و در نهایت مجبور شد استفراغ کند.

to dig up [فعل]
اجرا کردن

از طریق کندن و حفاری به چیزی رسیدن

Ex: The construction crew had to pause their work when they accidentally dug up a buried pipeline .

تیم ساختمانی مجبور شد کار خود را متوقف کند وقتی که به طور تصادفی یک خط لوله دفن شده را حفر کرد.

to doll up [فعل]
اجرا کردن

خود را آراستن

Ex: Wanting to make a memorable impression , he chose to doll up in a sharp suit and polished shoes .

با تمایل به ایجاد یک تأثیر به یاد ماندنی، او تصمیم گرفت در یک کت و شلوار تیز و کفش‌های واکس زده خود را آراسته کند.

to dress up [فعل]
اجرا کردن

لباس رسمی پوشیدن

Ex: The couple chose to dress up for their anniversary dinner at a fancy restaurant .

این زوج تصمیم گرفتند برای شام سالگردشان در یک رستوران شیک لباس رسمی بپوشند.

اجرا کردن

حمام کردن و لباس تمیز پوشیدن

Ex: Before the party , they freshened up their appearances by getting dressed and styling their hair .

قبل از مهمانی، آنها با پوشیدن لباس و آرایش موهایشان ظاهر خود را تازه کردند.

to look up [فعل]
اجرا کردن

جستجو کردن (در لغت‌نامه و غیره)

Ex: You can look up any unfamiliar term on the internet .

شما می‌توانید هر عبارت ناآشنا را در اینترنت جستجو کنید.

اجرا کردن

لباس های شیک یا رسمی‌تر پوشیدن

Ex: Feeling underdressed , he rushed to smarten up his appearance before the formal event .

احساس می‌کرد لباسش مناسب نیست، قبل از مراسم رسمی عجله کرد تا ظاهرش را بهبود بخشد.

to spit up [فعل]
اجرا کردن

استفراغ کردن

Ex: After consuming spoiled food , he could n't help but spit up , feeling nauseous .

پس از خوردن غذای فاسد، او نتوانست جلوی استفراغ کردن خود را بگیرد و احساس تهوع کرد.

to throw up [فعل]
اجرا کردن

استفراغ کردن

Ex: The seasickness caused several passengers on the ship to throw up .

بیماری دریا باعث شد چندین مسافر در کشتی استفراغ کنند.