پرمیوم|اپلیکیشن موبایل|دیکشنری

Langeek

جدول برترین‌ها

حالت شب

شروع به یادگیری

اصطلاحات

دستور زبان

اپلیکیشن موبایل پرمیوم دیکشنری

pattern

مقدماتی ۱ - صفات منفی

در اینجا شما برخی از صفات منفی انگلیسی را یاد خواهید گرفت، مانند "بی ادب"، "ترسناک" و "وحشتناک"، که برای دانش آموزان سطح ابتدایی آماده شده است.

مرور

فلش‌کارت‌ها

املای کلمه

آزمون

شروع یادگیری

Elementary 1

[صفت]

having bad manners or behavior

بی‌ادب

بی‌ادب

Ex: The teenager was impolite and did not listen to his parents .نوجوان **بی‌ادب** بود و به حرف والدینش گوش نمی‌داد.

بستن

[صفت]

not commonly happening or done

غیر معمول, غیر عادی

غیر معمول, غیر عادی

Ex: The restaurant ’s menu features unusual dishes from around the world .منوی رستوران شامل غذاهای **غیرمعمول** از سراسر جهان است.

بستن

[صفت]

having or bringing bad luck

بدشانس, بدیمن

بدشانس, بدیمن

Ex: They were unlucky to arrive just as the concert ended .آنها **بدشانس** بودند که دقیقاً در پایان کنسرت رسیدند.

بستن

[صفت]

not able to occur, exist, or be done

غیرممکن

غیرممکن

Ex: They were trying to achieve an impossible standard of perfection .آنها در تلاش بودند تا به یک استاندارد **غیرممکن** از کمال دست یابند.

بستن

[صفت]

very damaged or old in a way that has become unusable

کهنه, زِواردررفته، فرسوده

کهنه, زِواردررفته، فرسوده

Ex: The couch cushions were completely worn-out, offering little support .بالش‌های مبل کاملاً **فرسوده** بودند و حمایت کمی ارائه می‌دادند.

بستن

[صفت]

extremely bad or unpleasant

بسیار بد, افتضاح

بسیار بد, افتضاح

Ex: He felt terrible about forgetting his friend 's birthday and wanted to make it up to them .

بستن

[صفت]

extremely unpleasant or disagreeable

افتضاح, بسیار بد

افتضاح, بسیار بد

Ex: They received some awful news about their friend 's accident .آنها خبر **وحشتناکی** درباره تصادف دوستشان دریافت کردند.

بستن

[صفت]

tired and unhappy because there is nothing to do or because we are no longer interested in something

خسته و بی‌حوصله, کسل

خسته و بی‌حوصله, کسل

Ex: He felt bored during the long , slow lecture .او در طول سخنرانی طولانی و کند احساس **کسل‌شدگی** کرد.

بستن

[صفت]

making us feel fear

ترسناک

ترسناک

Ex: The scary dog barked at us as we walked past the house .سگ **ترسناک** به ما پارس کرد در حالی که از کنار خانه رد می‌شدیم.

بستن

[صفت]

not working properly or at all

خراب, ازکارافتاده

خراب, ازکارافتاده

Ex: The television is broken, and we need to get it repaired.تلویزیون **خراب** است، و باید آن را تعمیر کنیم.

بستن

[صفت]

producing or having a lot of loud and unwanted sound

پرسروصدا

پرسروصدا

Ex: The construction site was noisy, with machinery and workers making loud noises .سایت ساخت و ساز **پر سر و صدا** بود، با ماشین‌آلات و کارگرانی که صداهای بلند ایجاد می‌کردند.

بستن

[صفت]

feeling unhappy and afraid because of something that has happened or might happen

نگران, آزرده

نگران, آزرده

Ex: He was worried about his job security , feeling uneasy about the company 's recent layoffs .او درباره امنیت شغلی خود **نگران** بود، از تعدیل نیروی اخیر شرکت احساس ناراحتی می‌کرد.

بستن

[صفت]

getting a bad and anxious feeling from a person or thing because we think something bad or dangerous will happen

ترسیده

ترسیده

Ex: He 's always been afraid of the dark .او همیشه از تاریکی **می‌ترسید**.

بستن

مقدماتی ۱

دانلود اپلیکشن LanGeek