to put food into the mouth, then chew and swallow it
خوردن
آنها از خوردن پیتزا در شبهای جمعه لذت میبرند.
در اینجا شما برخی از کلمات انگلیسی مرتبط با خوردن مانند "شام خوردن"، "با صدای بلند جویدن" و "بلعیدن" را یاد خواهید گرفت.
مرور
فلشکارتها
املای کلمه
آزمون
to put food into the mouth, then chew and swallow it
خوردن
آنها از خوردن پیتزا در شبهای جمعه لذت میبرند.
to cause food, drink, or another substance to pass from the mouth down into the stomach, using the muscles of the throat
قورت دادن
مهم است که قبل از بلعیدن، غذایتان را خوب بجوید.
to eat or drink something
خوردن یا نوشیدن
بیایید قبل از شروع روزمان با هم صبحانه بخوریم.
to eat or drink something
خوردن یا نوشیدن
پس از یک روز طولانی کار، او آماده بود تا یک وعده غذایی مقوی را مصرف کند.
to be able to recognize the flavor of something by eating or drinking it
چشیدن
او سبزیجات خوشمزه را در سوپ خانگی خود میچشد.
to lightly or minimally eat or taste a small portion of something
امتحان کردن (خوردن)
او رژیم دارد، بنابراین احتمالاً فقط لمس خواهد کرد غذای اصلی را.
to test something by doing or using it to find out if it is suitable, useful, good, etc.
امتحان کردن
آیا طعم جدید بستنی در مغازه را امتحان کردهاید؟
to consume a drug, medication, or substance in a specified manner, such as swallowing, inhaling, or injecting
مصرف کردن
پرستار به بیمار دستور داد که آنتیبیوتیکهای تجویز شده را با یک لیوان پر از آب بخورد.
to take food, drink, or another substance into the body by swallowing or absorbing it
بلعیدن
حیوانات اغلب گیاهان و علفهای مختلف را به عنوان بخشی از رژیم غذایی خود در طبیعت مصرف میکنند.
the process of taking in food or drink through the mouth
*مصرف
to have dinner
شام خوردن
زوج تصمیم گرفتند در رستوران مورد علاقهشان برای سالگردشان شام بخورند.
to have a meal, typically at home or in a specified location, rather than going out to eat at a restaurant
*در خانه خوردن
ما تصمیم گرفتیم شام را در خانه بخوریم و از یک شام خانگی امشب لذت ببریم.
to have a meal at home, in contrast to eating at a restaurant or ordering takeout
در خانه چیزی خوردن
بعد از یک روز طولانی در محل کار، او ترجیح میداد در خانه غذا بخورد و از یک شام خانگی لذت ببرد.
to eat in a restaurant, etc. rather than at one's home
در رستوران غذا خوردن
در مناسبتهای خاص، خانواده دوست دارد در رستوران مورد علاقهشان غذا را بیرون از خانه بخورد.
to eat until one is completely satisfied
تا حد سیر شدن خوردن
بوفه در مهمانی آنقدر غذا داشت که نمیتوانستم از پر کردن خودم جلوگیری کنم.
to complete the entire portion of a meal
تمام کردن (غذا)
با وجود اینکه اندازهها بزرگ بودند، او توانست تمام غذایش را تمام کند.
to successfully swallow or ingest food or drink
قورت دادن
برای او بلعیدن قرص بزرگ بدون آب یک مبارزه بود.
to allow oneself to do or have something that one enjoys, particularly something that might be bad for one
به میل خود رفتار کردن
او تصمیم گرفت به عنوان یک خوشی، در یک تکه کیک شکلاتی خود را غرق کند.
to eat snacks or light meals
میان وعده سبک خوردن
بین وعدههای غذایی، کارمندان دفتر اغلب جمع میشوند تا از آشپزخانه مشترک تنقلات بخورند.
to eat lunch, particularly at a restaurant
ناهار خوردن
بیایید در آن بیسترو ایتالیایی جدید در مرکز شهر ناهار بخوریم.
to have a meal early in the morning
صبحانه خوردن
ما با کروسان تازه و قهوه در کافه پاریسی صبحانه خوردیم.
to participate in consuming food
*میل کردن
خانواده دور میز جمع شدند تا در یک غذای خوشمزه خانگی شرکت کنند.
to finish eating something completely, often quickly or with enthusiasm
*همه چیز را خوردن
بعد از مهمانی، او باقی مانده کیک را در یک نشست تمام کرد.
to consume a drink or liquid food
خوردن مایعات یا نوشیدن چیزی
او کنار شومینه نشست، آرام یک فنجان چای داغ مینوشید تا خود را در عصر سرد گرم کند.
to cut into flesh, food, etc. using the teeth
گاز گرفتن
سگ با غرغر کردن به متجاوز هشدار داد قبل از اینکه سعی کند گاز بگیرد.
to consume food quickly and without taking the time to chew it thoroughly
*بدون جویدن خوردن
گرسنه و عجلهدار، صبحانهاش را با عجله خورد، به زحمت مزه غذا را چشید.
used to wish someone a good appetite or enjoyable meal before they start eating
نوش جان
قبل از شروع غذا، سرآشپز گفت: "نوش جان، همه! از شام خود لذت ببرید."
to chew energetically or noisily
*با سروصدا جویدن
او شروع به جویدن پاپ کورن ترد در سینما کرد.
to eat or swallow something with difficulty or reluctance
*به زور خوردن
او سعی کرد برای مودب بودن غذای بیش از حد پخته شده را به زودی بخورد.
to chew or bite down on something with a strong, audible, and repeated motion
با سروصدا جویدن
to bite and crush food into smaller pieces with the teeth to make it easier to swallow
جویدن
او غذای خود را به آرامی میجود تا به هضم کمک کند.
to crush or grind something loudly and noisily with the teeth
قرچ قرچ خوردن
او در طول فیلم با صدای بلند چیپس سیبزمینی را خرد کرد.
to eat something with a lot of enjoyment and finish it all
*تمام و کمال خوردن
او پیتزا را در کمترین زمان بلعید.
to eat something eagerly and in large quantities, often implying intense hunger or enjoyment
بلعیدن
عطر کلوچههای تازه پخته شده آن را مقاومت ناپذیر کرد و بچهها با اشتیاق تمام دسته را بلعیدند.
to eat small amounts or particular kinds of food, especially to lose weight
رژیم گرفتن
او تصمیم گرفت رژیم بگیرد با حذف تنقلات شیرین و خوردن سبزیجات بیشتر.
to start eating with enthusiasm
با اشتها خوردن
همانطور که عطر خوشمزه هوا را پر کرد، همه مشتاق بودند که با اشتیاق شروع به خوردن کنند و از ضیافت خانگی لذت ببرند.
to rapidly and completely consume food
*با اشتها خوردن
او آنقدر گرسنه بود که میتوانست یک پیتزای کامل را بخورد.
to consume completely, especially in reference to food
کامل خوردن
بچههای گرسنه به سرعت تمام کلوچههای روی میز را خوردند.
to eat something quickly and greedily, often making loud and rapid swallowing sounds
بلعیدن
کودکان تمایل دارند که در هالووین به محض گرفتن آبنباتهایشان آنها را با ولع بخورند.
to swallow quickly or greedily, often in one swift motion
*قورت دادن
در مسابقه، از شرکتکنندگان خواسته شد که یک لیوان شیر را تا حد امکان سریع ببلعند.
to drink something, especially an alcoholic beverage, enthusiastically, and in large quantities
زیاد نوشیدن
تشنه بعد از بازی، او به سرکشیدن یک بطری کامل آب پرداخت.
to pass the tongue over a surface, typically to taste or eat something
لیسیدن
گربه زبانش را دراز کرد تا پنجهاش را بلیسد و موهایش را تمیز کند.
to chew steadily or vigorously, often making a crunching sound
بلند بلند خوردن
در طول فیلم، روی مبل نشستیم و پاپکورن جویدیم.
to eat small amounts of food often
ذرهذره خوردن
او ترجیح میدهد در طول روز مزه مزه کند به جای اینکه وعدههای غذایی بزرگ بخورد.
to nibble or eat small amounts of food in a hesitant or cautious manner
*مثل پرنده کم خوردن
کودک نوپا سبزیجات روی بشقابش را نوک میزد، پاستا را ترجیح میداد.
to eat only a small amount of food
*مثل پرنده کم خوردن
او فقط غذایش را کند و کاو کرد در طول شام، ادعا کرد که گرسنه نیست.
to fully appreciate and enjoy the flavor or aroma of a food or drink as much as possible, particularly by slowly consuming it
از طعم چیزی لذت بردن
او از طعمهای ظریف چایهای گیاهی لذت میبرد.
to eat or drink quickly or eagerly
با ولع یا عجله خوردن
او هر صبح قبل از رفتن به کار صبحانه اش را با ولع می خورد.
to eat a small amount of food between meals, typically as a quick and informal meal
*سبک خوردن
در طول فیلم، آنها دوست دارند پاپ کورن میان وعده بخورند و از فیلم لذت ببرند.
to transfer or serve food using a spoon, typically involving scooping or lifting with kitchen tools
*با قاشق برداشتن
او سوپ را برای ناهار فردا در کاسه قاشق میکشد.
to eat something quickly and voraciously
بلعیدن
شکارچی حریص تصمیم گرفت شکارش را ببلعد، آن را با دقت میخورد.
to eat and drink abundantly, often as part of a celebration or special occasion
خوردن و آشامیدن (در ضیافت)
روستاییان اغلب در جشن سالانه برداشت محصول خود با خوراکیهای محلی ضیافت میکردند.
to drink or eat excessively
پرخوری کردن
پس از هفته پراسترس، او تصمیم گرفت که از غذاهای آرامشبخش مورد علاقهاش زیادهروی کند.
to eat excessively, especially to the point that makes one feel sick or uncomfortable
پرخوری کردن
to eat greedily and in large quantities
پرخوری کردن
بعد از روزه گرفتن تمام روز، او تصمیم گرفت که در بوفه با یک وعده غذایی مقوی پرخوری کند، از هر غذا لذت ببرد.
to consume a large quantity of food
بلعیدن (استعاره از زیاد خوردن)
نمیتوانم باور کنم چقدر پیتزا میتواند بخورد.
to eat a lot and quickly, often in a greedy or indulgent way
*در حد انفجار خوردن
علیرغم خوردن یک وعده غذایی کامل، او به خوردن تنقلات در طول فیلم ادامه داد.
to eat or drink noisily by inhaling a liquid or soft food, such as soup or noodles, often with a distinctive, impolite sound
هورت کشیدن
او نمیتوانست از هورت کشیدن با صدای بلند نودلهایش خودداری کند، که باعث بالا رفتن چند ابرو در رستوران شد.