واژگان ضروری برای TOEFL - موفقیت و شکست

در اینجا برخی از کلمات انگلیسی درباره موفقیت و شکست، مانند "تحقق بخشیدن"، "ایده آل"، "کنار آمدن" و غیره را یاد خواهید گرفت که برای آزمون TOEFL لازم است.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
واژگان ضروری برای TOEFL
objective [اسم]
اجرا کردن

هدف

Ex: Her main objective is to complete the project by the end of the month .

هدف اصلی او تکمیل پروژه تا پایان ماه است.

attempt [اسم]
اجرا کردن

تلاش

Ex: The team 's attempt to win the championship was admirable , even though they finished second .

تلاش تیم برای قهرمانی قابل تحسین بود، هرچند که دوم شدند.

اجرا کردن

پیشرفت مهم

Ex: After years of research , they finally achieved a breakthrough in understanding the brain 's neural networks .

پس از سال‌ها تحقیق، آن‌ها سرانجام به پیشرفتی در درک شبکه‌های عصبی مغز دست یافتند.

اجرا کردن

به سختی به دست آوردن

Ex: Through hard work and perseverance , she accomplished her dream of starting her own business .

با کار سخت و پشتکار، او رویای شروع کسب و کار خود را محقق کرد.

to fulfill [فعل]
اجرا کردن

محقق کردن

Ex:

سازمان مأموریت خود را با تحویل منابع به مناطق آسیب‌دیده از بلایا انجام داد.

to abandon [فعل]
اجرا کردن

دست کشیدن

Ex: Despite years of dedication , John reached a point where he had to abandon his once-beloved hobby .

علیرغم سال‌ها فداکاری، جان به نقطه‌ای رسید که مجبور شد سرگرمی مورد علاقه‌ی سابق خود را رها کند.

ideal [صفت]
اجرا کردن

ایده‌آل

Ex: The peaceful garden provided the ideal setting for a romantic picnic .

باغ آرام، فضای ایده‌آل را برای یک پیک‌نیک رمانتیک فراهم کرد.

اجرا کردن

به ثبات رسیدن

Ex: The company 's commitment to quality and innovation allowed it to establish a strong reputation in the market .

تعهد شرکت به کیفیت و نوآوری به آن اجازه داد تا اعتبار قوی در بازار ایجاد کند.

اجرا کردن

جسورانه

Ex: The team played aggressively to win the championship .

تیم برای بردن قهرمانی تهاجمی بازی کرد.

advance [اسم]
اجرا کردن

پیشرفت

Ex: His scientific advance was recognized with an award .

پیشرفت علمی او با یک جایزه شناخته شد.

to cope [فعل]
اجرا کردن

از عهده (چیزی) برآمدن

Ex: Patients coping with chronic illnesses develop resilience to maintain a high quality of life .

بیمارانی که با بیماری‌های مزمن کنار می‌آیند، انعطاف‌پذیری را برای حفظ کیفیت بالای زندگی توسعه می‌دهند.

to invest [فعل]
اجرا کردن

اختصاص دادن

Ex: They invested their energy into community service , believing it would make a difference .

آنها انرژی خود را در خدمت به جامعه سرمایه‌گذاری کردند، با این باور که تفاوتی ایجاد خواهد کرد.

to attain [فعل]
اجرا کردن

دست یافتن

Ex: The company worked tirelessly to attain its financial targets for the quarter .

شرکت بی‌وقفه کار کرد تا به اهداف مالی خود برای سه‌ماهه دست یابد.

productive [صفت]
اجرا کردن

پربازده

Ex: Regular exercise and a balanced diet contribute to a productive lifestyle .

ورزش منظم و رژیم غذایی متعادل به یک سبک زندگی مولد کمک می‌کنند.

to realize [فعل]
اجرا کردن

تحقق بخشیدن

Ex: The new policy helped to realize the company ’s goal of reducing costs .

سیاست جدید به تحقق هدف شرکت در کاهش هزینه‌ها کمک کرد.

to strive [فعل]
اجرا کردن

سخت تلاش کردن (برای رسیدن به چیزی)

Ex: Entrepreneurs strive to build successful businesses through hard work and innovation .

کارآفرینان می‌کوشند تا از طریق کار سخت و نوآوری، کسب‌وکارهای موفقی بسازند.

to prosper [فعل]
اجرا کردن

به موفقیت بزرگ رسیدن (مالی)

Ex: I prospered in my career after taking on new responsibilities .

من پس از پذیرفتن مسئولیت‌های جدید در حرفه‌ام پیشرفت کردم.

progress [اسم]
اجرا کردن

پیشرفت

Ex: Despite setbacks , the research team remained committed to their project and continued to make progress in finding a cure .

علیرغم مشکلات، تیم تحقیقاتی به پروژه خود متعهد ماند و به پیشرفت در یافتن درمان ادامه داد.

to pursue [فعل]
اجرا کردن

در پی (چیزی) بودن

Ex: The sports team decided to pursue victory in the championship , actively participating in rigorous training sessions .

تیم ورزشی تصمیم گرفت در مسابقات قهرمانی به دنبال دنبال کردن پیروزی باشد، با شرکت فعال در جلسات تمرینی سختگیرانه.

ambitious [صفت]
اجرا کردن

جاه‌طلب

Ex: The ambitious politician outlined bold plans for economic reform to drive the country 's growth and prosperity .

سیاستمدار جاه‌طلب برنامه‌های جسورانه‌ای برای اصلاحات اقتصادی به منظور پیشبرد رشد و رفاه کشور ترسیم کرد.

desperate [صفت]
اجرا کردن

عاجزانه

Ex: He wandered the streets like a desperate soul , lost in his thoughts .

او در خیابان‌ها مانند روحی نومید پرسه می‌زد، گم شده در افکارش.

to rise [فعل]
اجرا کردن

ترفیع گرفتن

Ex: After years of hard work and dedication , she finally achieved her dream of rising to a managerial role in the company .

پس از سال‌ها کار سخت و فداکاری، او بالاخره به رویای ارتقا به یک نقش مدیریتی در شرکت دست یافت.

hopeless [صفت]
اجرا کردن

ناامیدکننده

Ex: The team faced a hopeless situation , trailing by ten points with only two minutes left in the game .

تیم با یک وضعیت نومیدکننده روبرو شد، ده امتیاز عقب با تنها دو دقیقه باقی مانده در بازی.

loss [اسم]
اجرا کردن

از دست دادن

Ex: The loss of her keys caused her to be late .
disastrous [صفت]
اجرا کردن

فاجعه بار

Ex: Ignoring climate change could have disastrous consequences for future generations .

نادیده گرفتن تغییرات آب و هوایی می‌تواند عواقب فاجعه‌آمیزی برای نسل‌های آینده داشته باشد.

to struggle [فعل]
اجرا کردن

تلاش کردن

Ex: The team struggled to adapt to the new project requirements .

تیم برای تطبیق با الزامات جدید پروژه تلاش کرد.

to overcome [فعل]
اجرا کردن

غلبه کردن

Ex: Communities overcome adversity through unity and collective problem-solving .

جوامع از طریق وحدت و حل مسئله جمعی بر سختی‌ها غلبه می‌کنند.

to thrive [فعل]
اجرا کردن

شکوفا شدن

Ex: By focusing on sustainability , the company aims to thrive in the eco-friendly market .

با تمرکز بر پایداری، شرکت قصد دارد در بازار دوستدار محیط زیست رشد کند.

obstacle [اسم]
اجرا کردن

مانع

Ex: Fear of failure was the main obstacle to her success .
promising [صفت]
اجرا کردن

(آینده) امیدبخش

Ex: His dedication and hard work make him a promising candidate for promotion .

فداکاری و سخت‌کوشی او، او را به یک نامزد امیدوارکننده برای ارتقاء تبدیل می‌کند.

to let down [فعل]
اجرا کردن

سرخورده کردن

Ex: The politician 's empty promises and lack of action let down the voters who had placed their trust in them .

وعده‌های پوچ و عدم اقدام سیاستمدار، رای‌دهندگانی که به او اعتماد کرده بودند را نومید کرد.

to flourish [فعل]
اجرا کردن

شکوفا شدن

Ex: After moving to a more suitable environment , the exotic plants in the greenhouse began to flourish .

پس از انتقال به محیطی مناسب‌تر، گیاهان گرمسیری در گلخانه شروع به رشد و نمو کردند.

fall [اسم]
اجرا کردن

ریزش

Ex: The fall in temperature signaled the arrival of autumn .

کاهش دما نشانه‌ای از رسیدن پاییز بود.

to boom [فعل]
اجرا کردن

پیشرفت کردن

Ex: The popularity of the band boomed after their latest album was released .

محبوبیت گروه پس از انتشار آخرین آلبومشان افزایش یافت.