واژگان سطح متوسط - سلامت و پزشکی

در این درس، کلمات مربوط به سلامت و پزشکی، از جمله مراقبت و درمان، بررسی می‌شوند.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
واژگان سطح متوسط
el vértigo [اسم]
اجرا کردن

سرگیجه

Ex:

برخی داروها می‌توانند باعث سرگیجه شوند.

اجرا کردن

التهاب

Ex:

برخی غذاها می‌توانند باعث التهاب در بدن شوند.

el esguince [اسم]
اجرا کردن

رگ‌به‌رگ

Ex:

برای رگ به رگ شدن، شما به استراحت و یخ نیاز دارید.

اجرا کردن

پیچ‌خوردگی

Ex:

یک پیچ‌خوردگی خفیف می‌تواند در عرض چند روز بهبود یابد.

اجرا کردن

سوختگی

Ex:

سوختگی درجه یک بود.

اجرا کردن

خارش

Ex:

دکتر گفت که جوش مسری نیست.

اجرا کردن

فشار خون

Ex:

او برای بهبود فشار خون خود ورزش کرد.

اجرا کردن

فشار خون بالا

Ex:

یک رژیم غذایی سالم به پیشگیری از فشار خون بالا کمک می‌کند.

anemia [اسم]
اجرا کردن

کم‌خونی (پزشکی)

Ex:

او پس از جراحی از کم‌خونی رنج می‌برد.

اجرا کردن

پزشک متخصص زنان

Ex:

خواهرم هفته آینده با متخصص زنان قرار ملاقات دارد.

اجرا کردن

متخصص پوست

Ex:

متخصص پوست من متخصص در اگزما است.

اجرا کردن

متخصص قلب

Ex:

متخصص قلب من در آریتمی‌ها تخصص دارد.

اجرا کردن

انکولوژیست

Ex:

انکولوژیست من متخصص سرطان پستان است.

اجرا کردن

چشم‌پزشک

Ex:

برای مشکلات جدی چشم، با چشم‌پزشک مشورت کنید.

اجرا کردن

آزمایش خون

Ex:

آزمایشگاه آزمایش‌های خون را به سرعت انجام می‌دهد.

el punto [اسم]
اجرا کردن

بخیه

Ex:

وقتی بخیه‌هایم را درآوردند، درد گرفتم.

anestesia [اسم]
اجرا کردن

بیهوشی

Ex:

بی‌حسی موضعی فقط یک قسمت از بدن را بی‌حس می‌کند.

hinchado [صفت]
اجرا کردن

متورم

Ex:

او با چشمان متورم از خواب بیدار شد.

marear [فعل]
اجرا کردن

سرگیجه گرفتن

Ex:

وقتی مریض هستم، خیلی گیج می‌شوم.

desmayar [فعل]
اجرا کردن

بیهوش شدن

Ex:

او با دریافت خبر غش کرد.

picar [فعل]
اجرا کردن

خارش داشتن

Ex:

خارش دادن بازوی من به دلیل گیاه سمی می‌خارد.

arder [فعل]
اجرا کردن

سوختن (چشم و...)

Ex:

پوست پس از آفتاب‌گیری بیش از حد می‌سوزد.

vacunar [فعل]
اجرا کردن

واکسینه کردن

Ex:

پرستار بیماران را در کلینیک واکسینه کرد.

recuperar [فعل]
اجرا کردن

بهبود یافتن

Ex:

پس از حادثه، او به آرامی بهبود یافت.

estornudar [فعل]
اجرا کردن

عطسه کردن

Ex:

من نمی‌توانم از عطسه کردن وقتی هوا سرد است خودداری کنم.