to make a picture of something using a pencil, pen, etc. without coloring it
ترسیم کردن
او یک گربه بامزه روی کاغذ برای خواهر کوچکش کشید.
در اینجا برخی از افعال انگلیسی مرتبط با هنر مانند "ردیابی"، "حکاکی" و "تجسم" را یاد خواهید گرفت.
مرور
فلشکارتها
املای کلمه
آزمون
to make a picture of something using a pencil, pen, etc. without coloring it
ترسیم کردن
او یک گربه بامزه روی کاغذ برای خواهر کوچکش کشید.
to produce a picture or design with paint
نقاشی کردن
او یک منظره زیبا از روستا را نقاشی کرد.
to produce an elementary and quick drawing of someone or something
پیشطرح زدن
او قبل از نقاشی، یک طرح کلی از منظره میکشد.
to carefully copy or reproduce a design or image by following its lines or contours onto another surface, typically using transparent sheet
(طراحی) از روی طرحی کشیدن
او با استفاده از یک مداد، طراحی را روی یک تکه کاغذ جدید ردیابی کرد.
to create a basic, initial version that outlines the main features of something
پیشطرح زدن
هنرمند تصمیم گرفت قبل از اضافه کردن جزئیات، طرح را به صورت خام ترسیم کند.
to cut or carve designs or writings on a hard surface, often using acid or a laser beam
حکاکی کردن
هنرمند یک تصویر دقیق را روی یک صفحه فلزی حکاکی کرد.
to darken part of a picture or drawing using pencils, etc.
سایهروشن کردن
او با دقت سیب را در نقاشی خود سایهزد، با استفاده از فشارهای مختلف مداد برای ایجاد عمق و واقعگرایی.
to use pictures in a book, magazine, etc.
مصور کردن (کتاب و مجله و غیره)
او مقالات خود را با طرحهای دستکش تصویر میکند.
to draw or color something using a pencil or stick made of colored wax or chalk
با مدادشمعی یا پاستل نقاشی کردن
to aimlessly draw lines and shapes, particularly when one is bored
بیهدف نقاشی کشیدن
در طول جلسه، او روی دفترچهاش خط خطی میکرد تا وقت بگذراند.
to develop something using certain facts, ideas, situations, etc.
بر چیزی مبتنی بودن
گزارش بر اساس تحقیقات گسترده در این زمینه است.
to combine different substances together
مخلوط کردن
آشپز ادویههای مختلف را مخلوط کرد تا سس خوشمزهای درست کند.
to create or produce something by cutting or shaping a material, such as a sculpture or design
کندهکاری کردن
مجسمهساز یک مجسمهی باشکوه از یک بلوک مرمر تراشید.
to draw a line around something
دور (چیزی را) خط کشیدن
در مطالعهشان، از شرکتکنندگان خواسته شد تا بدون نگاه کردن به آنچه میکشند، اشیاء را روی کاغذ حاشیهگذاری کنند.
to add something that enhances or improves the quality or appearance of someone or something
تکمیل کردن
اکسسوریهای جدید تکمیل کننده لباس او بودند و حال و هوایی از ظرافت به آن اضافه کردند.
to create a representation of something, usually in the form of a drawing, painting, or other visual medium
به تصویر کشیدن
هنرمند منظرۀ باشکوه را با رنگهای زنده و جزئیات پیچیده ترسیم کرد.
to show someone or something in a piece of art
به تصویر کشیدن
هنرمند تصمیم گرفت زیبایی طبیعت را با نقاشی یک منظره پر جنب و جوش پر از سبزی های سرسبز و گل های رنگارنگ نمایش دهد.
to repair a work of art, building, etc. so that it is in a good condition again
مرمت کردن
موزه متخصصانی را استخدام کرد تا نقاشی باستانی را به زیبایی اصلی آن بازسازی کند.
to write or draw something in an aimless or careless way
خطخطی کردن (نوشته یا نقاشی)
در طول تماس تلفنی، او بیحواس روی یک دفترچه خط خطی میکرد، الگوهای پیچیدهای ایجاد میکرد.
to make a dirty mark by rubbing or spreading something on a surface
لکهدار کردن
او به طور تصادفی رژ لب خود را در حین استفاده لکه دار کرد.
to use small dots or markings to create a pattern or texture often to create shading and to add detail to a work of art
نقطهچینی کردن
to form or cover with lines, spots, or blotches of color
با رنگهای مختلف علامتگذاری کردن
to skillfully make something, particularly with the hands
ساختن
او جواهرات دستساز را میسازد، هر قطعه را با دقت و وسواس سرهم میکند.
to bring something into existence or make something happen
به وجود آوردن
بسیاری از کارآفرینان آرزوی ایجاد کسبوکارهای موفق را دارند.
to form a pattern or movement of lines or objects that cross each other in a regular pattern
خطخطی کردن
to spread a sticky substance such as mud, paint, etc. on a surface in a careless way
ناشیانه رنگزدن
او پماد را روی زخم مالید تا التهاب را تسکین دهد و بهبودی را تسریع کند.
to draw or trace lines on a surface
ترسیم کردن
در کلاس طراحی، به دانشآموزان آموزش داده شد که چگونه سایهها را ترسیم کنند تا به طرحهای خود عمق ببخشند.
to represent or show something or someone by a work of art
به تصویر کشیدن
نقاشی به تصویر میکشد یک منظره آرام، با تپههای موجدار و رودخانهای آرام که از دره میگذرد.
to draw the blueprints and the sketches for a building, machine, structure, etc.
نمونه اولیه چیزی را طراحی کردن
معمار پیشنویس طرحهای ساختمان اداری جدید را تهیه کرد، که شامل اصول طراحی مدرن و ویژگیهای پایدار بود.
to carve or cut a design or lettering into a hard surface, such as metal or stone
حک کردن
جواهرساز حروف اول زوجین را روی حلقه ازدواج حکاکی کرد.
to create an artistic piece
خلق کردن (اثر هنری)
مجسمهساز با دقت یک مجسمه مرمرین خیرهکننده را اجرا کرد.
to thoughtfully prepare or create something, paying close attention to its details
تهیه کردن
دانشمند ماهها را صرف تدوین یک فرضیه دقیق برای آزمایش کرد.
to copy or mimic the style, technique, or subject matter of another artist or artwork
بازخلق کردن
دانشجو تقلید کرد از ضربههای قلم موی ون گوگ تا تکنیک نقاشی او را یاد بگیرد.
to make a lasting mark on a surface or material through pressure or contact
نقش انداختن
امضای نویسنده بر روی صفحه عنوان هر کتاب با تیراژ محدود چاپ شده بود.
to leave a sign, line, etc. on something
علامت گذاشتن
لطفاً از مداد برای نشانهگذاری محل اندازهگیری استفاده کنید.
to copy the style, technique, or subject matter of another artist or artwork
تقلید کردن
هنرمند جدید سعی کرد تقلید کند از ضربههای قلمو و پالت رنگ نقاش معروف.
to create a smaller representation of something using wood, etc.
مدل چیزی را ساختن
او با استفاده از چوب و مقوا یک مدل مقیاسی از بنای معروف ساخت.
to come up with or develop something new
به وجود آوردن
او ایدهپردازی مفهوم کمپین بازاریابی جدید را انجام داد.
to draw a line or show the outer edge of something
ترسیم خطوط بیرونی
هنرمند با یک قلم موی نازک شکل کوهها را ترسیم کرد قبل از اینکه جزئیات را به نقاشی منظره اضافه کند.
to cause something to remain in its original state without any significant change
حفظ کردن
اشیاء تاریخی در موزهها حفاظت میشوند تا شرایط اصلی آنها حفظ شود.
to make something again or bring it back into existence or imagination
بازآفریدن
او میخواست دستور معروف پای سیب مادربزرگش را دوباره بسازد.
to form a mental image or picture of something
تصور کردن
قبل از مسابقه، ورزشکاران اغلب موفقیت خود را تجسم میکنند.