ورزش - Soccer

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
ورزش
اجرا کردن

فوتبال سالنی

Ex: She joined an indoor soccer team to stay active during the off-season .

او به یک تیم فوتبال سالنی پیوست تا در فصل تعطیلی فعال بماند.

futsal [اسم]
اجرا کردن

فوتسال

Ex: He scored an amazing goal during the futsal match last night .

او در بازی فوتسال دیشب یک گل شگفت‌انگیز به ثمر رساند.

اجرا کردن

فوتبال ساحلی

Ex: He represented his country in the beach soccer World Cup .

او در جام جهانی فوتبال ساحلی از کشورش نمایندگی کرد.

اجرا کردن

فوتبال پارالمپیک

Ex:

مسابقات فوتبال پارالمپیک شامل تیم‌هایی از سراسر جهان است که برای مدال طلا رقابت می‌کنند.

اجرا کردن

فوتبال نابینایان

Ex: The rules of blind soccer prioritize safety and fair play .

قوانین فوتبال نابینایان ایمنی و بازی منصفانه را در اولویت قرار می‌دهد.

اجرا کردن

فوتبال با ویلچر برقی

Ex: She improved her coordination through powerchair soccer .

او هماهنگی خود را از طریق فوتبال با ویلچر برقی بهبود بخشید.

cross [اسم]
اجرا کردن

سانتر

Ex: His accurate cross found the striker in front of the goal .

کراس دقیق او مهاجم را جلوی دروازه پیدا کرد.

back pass [اسم]
اجرا کردن

پاس به عقب

Ex: She executed a precise back pass to her teammate .

او یک پاس به عقب دقیق به هم تیمی خود اجرا کرد.

push pass [اسم]
اجرا کردن

پاس فشار

Ex: His quick push pass caught the opposing team off guard .

پاس فشار سریع او تیم مقابل را غافلگیر کرد.

اجرا کردن

پاس جانبی

Ex: Players are encouraged to look for options for sideways passes to maintain possession .

بازیکنان تشویق می‌شوند تا به دنبال گزینه‌هایی برای پاس عرضی باشند تا مالکیت توپ را حفظ کنند.

اجرا کردن

پاس پاشنه

Ex:

پاس پاشنه‌ای او گل برنده را آماده کرد.

اجرا کردن

پاس عمقی

Ex: The through pass caught the defenders off guard .

پاس عمقی مدافعان را غافلگیر کرد.

ball [اسم]
اجرا کردن

پاس

Ex: The midfielder pinged a sharp , diagonal ball to switch the point of attack .

بازیکن میانی یک توپ تیز و مورب را برای تغییر نقطه حمله ارسال کرد.

onside kick [اسم]
اجرا کردن

ضربه کوتاه

Ex: The onside kick bounced perfectly into the hands of a waiting teammate .

ضربه کوتاه به طور کامل به دست هم تیمی منتظر برگشت.

toe kick [اسم]
اجرا کردن

ضربه با نوک پا

Ex: The player resorted to a toe kick when under pressure .

بازیکن تحت فشار به ضربه با نوک پا متوسل شد.

volley kick [اسم]
اجرا کردن

ضربه والی

Ex: He honed his volley kick skills by practicing against a wall .

او مهارت‌های ضربه والی خود را با تمرین در مقابل دیوار تقویت کرد.

corner kick [اسم]
اجرا کردن

ضربه کرنر

Ex: The goalkeeper punched away the corner kick to prevent a goal .

دروازه بان ضربه کرنر را مشت زد تا از گل جلوگیری کند.

goal kick [اسم]
اجرا کردن

ضربه دروازه

Ex: The goalkeeper 's goal kick found a teammate near the center circle .

ضربه دروازه دروازه‌بان به هم‌تیمی‌اش نزدیک دایره مرکزی رسید.

اجرا کردن

ضربه پنالتی

Ex: The goalkeeper saved the penalty kick .

دروازه بان ضربه پنالتی را مهار کرد.

rabona [اسم]
اجرا کردن

رابونا

Ex: The rabona shot hit the post .

ضربه رابونا به تیرک برخورد کرد.

اجرا کردن

ضربات پنالتی

Ex: He scored the winning goal in the penalty shoot-out .

او در ضربات پنالتی گل پیروزی را به ثمر رساند.

chip shot [اسم]
اجرا کردن

ضربه چیپ

Ex: He attempted a chip shot from the edge of the box .

او از لبه محوطه یک شوت آرام را امتحان کرد.

corner [اسم]
اجرا کردن

کرنر

Ex: The supporters cheered loudly as their team won a last-minute corner .

هواداران با صدای بلند تشویق کردند وقتی تیمشان در دقیقه آخر یک کرنر به دست آورد.

اجرا کردن

تفاضل گل

Ex: Even though they lost , their goal difference improved because of their strong defense .

با وجودی که باختند، تفاضل گل آنها به دلیل دفاع قوی‌شان بهبود یافت.

to head [فعل]
اجرا کردن

با سر زدن

Ex: She practiced how to head the ball during training .

او در طول تمرین چگونگی ضربه زدن با سر به توپ را تمرین کرد.

to chest [فعل]
اجرا کردن

کنترل با سینه

Ex:

آنها در طول تمرین توپ را با سینه کنترل می‌کردند.

to punt [فعل]
اجرا کردن

شوت زدن به توپ به مسافت طولانی

Ex: Facing a challenging defensive situation , the team decided to punt the ball rather than risk turning it over .

در مواجهه با یک وضعیت دفاعی چالش‌برانگیز، تیم تصمیم گرفت به جای ریسک از دست دادن توپ، آن را شوت کند.

to nutmeg [فعل]
اجرا کردن

توپ را از بین پاها عبور دادن

Ex:

در طول بازی، او به بازیکن میانی nutmeg زد تا فرصتی برای گلزنی ایجاد کند.

ورزش
اصطلاحات عمومی در ورزش زمین‌ها و مناطق ورزشی موسسات ورزشی ورزشکاران حرفه‌ای
کارکنان و پرسنل مسابقات ورزشی رویدادهای ورزشی دستاوردها و نتایج ورزشی
عنوان‌ها در ورزش انواع ورزش‌ها ورزش‌های تیمی اصطلاحات در ورزش‌های تیمی
موقعیت‌ها در ورزش‌های تیمی نقش بازیکنان در ورزش‌های تیمی بازیکنان تهاجمی در ورزش‌های تیمی بازیکنان دفاعی در ورزش‌های تیمی
Soccer American Football Rugby Basketball
Volleyball Baseball Cricket Lacrosse
Golf Bowling ورزش‌های راکتی Tennis
Athletics Running ورزش های رزمی ورزشکاران رزمی
Boxing تیراندازی با کمان و تیراندازی ورزش های زمستانی Skiing
Hockey ورزش‌های آبی Surfing Scuba Diving
Swimming ورزش‌های اسکیت Figure Skating Climbing
Weightlifting ورزش‌های موتوری Cycling ورزش های هوایی
ورزش‌های اسبی Gymnastics Cue Sports ورزش های دیسک پرنده
Sport Fishing لباس ورزشی توپ ها و دیسک ها چوب‌ها، راکت‌ها و سلاح‌ها
تجهیزات محافظتی تجهیزات زمین و تمرین تخته ها و اسکی تجهیزات ویژه
وسایل نقلیه ابزارها و ماشین‌آلات دستگاه‌ها