to randomly discover someone or something, particularly in a way that is surprising or unexpected
یافتن
در طول بازسازیها، یک اتاق مخفی در یک عمارت قدیمی پیدا شد.
در اینجا واژگان درس 8B از کتاب درسی English File Pre-Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند "کسب کردن"، "مدال"، "عینک" و غیره.
مرور
فلشکارتها
املای کلمه
آزمون
to randomly discover someone or something, particularly in a way that is surprising or unexpected
یافتن
در طول بازسازیها، یک اتاق مخفی در یک عمارت قدیمی پیدا شد.
to use words and our voice to show what we are thinking or feeling
گفتن
او میگفت که میخواهد شغلش را ترک کند و به دور دنیا سفر کند.
to have something such as clothes, shoes, etc. on your body
بهتن داشتن
او تصمیم گرفت یک لباس زیبا به مهمانی بپوشد.
the things we wear to cover our body, such as pants, shirts, and jackets
لباس
او همیشه لباسهای راحت میپوشد وقتی برای دویدن میرود.
to hold someone or something and take them from one place to another
حمل کردن
او از یک کوله پشتی برای حمل کتابهایش به مدرسه استفاده کرد.
something made of leather, cloth, plastic, or paper that we use to carry things in, particularly when we are traveling or shopping
کیف
میتوانی کیف من را نگه داری در حالی که بند کفشهایم را میبندم؟
a very young child
بچه
یک پرستار بچه برای مراقبت از نوزاد استخدام شد در حالی که والدین بیرون بودند.
to become the most successful, the luckiest, or the best in a game, race, fight, etc.
برنده شدن
تیم ما پس از یک فصل سخت قهرمانی را برد.
a competition in which two players or teams compete against one another such as soccer, boxing, etc.
مسابقه
مسابقه فوتبال با تساوی به پایان رسید، هر دو تیم دو گل به ثمر رساندند.
a flat piece of metal, typically of the size and shape of a large coin, given to the winner of a competition or to someone who has done an act of bravery in war, etc.
مدال
او یک مدال طلا در مسابقه شنا برنده شد.
anything that is given as a reward to someone who has done very good work or to the winner of a contest, game of chance, etc.
جایزه
او از دریافت جایزه اول در مسابقه هنری برای نقاشی خیرهکنندهاش بسیار هیجانزده بود.
to get money for the job that we do or services that we provide
پول درآوردن
فریلنسرها بر اساس پروژههایی که تکمیل میکنند پول به دست میآورند.
an amount of money we receive for doing our job, usually monthly
حقوق و دستمزد
کارمندان حقوق خود را در پایان ماه دریافت میکنند.
something that we use to buy and sell goods and services, can be in the form of coins or paper bills
پول
من واقعاً نیاز دارم که پول پسانداز کنم تا یک دوچرخه جدید بخرم.
to have some information about something
دانستن
آیا میدانید نزدیکترین پمپ بنزین کجاست؟
in a way that is right or satisfactory
بهخوبی
او در امتحان خوب عمل کرد و بالاترین نمره ها را کسب کرد.
to come together as previously scheduled for social interaction or a prearranged purpose
دور هم جمع شدن
ما فردا در کافی شاپ برای گپ زدن ملاقات خواهیم کرد.
(of a person) coming or acting before any other person
اول
او اولین شخصی بود که از کوه بالا رفت.
the quantity that is measured in seconds, minutes, hours, etc. using a device like clock
زمان
من به زمان بیشتری برای تکمیل این پروژه نیاز دارم.
put after the numbers one to twelve to show or tell what time it is, only when it is at that exact hour
(برای اشاره به) ساعت
من معمولاً حدود ساعت 11 به رختخواب میروم.
to want something to happen or be true
امیدوار بودن
آنها امیدوار بودند که تیمشان قهرمانی را ببرد.
having a quality that is satisfying
خوب
او حافظه خوبی دارد و میتواند جزئیات را به راحتی به خاطر بسپارد.
used for forming future tenses
[فعل کمکی زمان آینده]
من تکالیفم را قبل از شام تمام خواهم کرد.
to come into existence by chance or as a consequence
اتفاق افتادن
یک طوفان غیرمنتظره میتواند در هر زمانی از سال رخ دهد.
to perform an action that is not mentioned by name
انجام دادن
فردا چه میکنی؟
to remain in a state of expectation or anticipation for something or someone
منتظر کسی یا چیزی بودن
a large vehicle that carries many passengers by road
اتوبوس
من ترجیح میدهم نزدیک پنجره بنشینم وقتی که در اتوبوس هستم.
an extended duration of time that is typically longer than what is considered normal or expected
زمان طولانی
مدت زیادی از آخرین باری که همدیگر را دیدیم گذشته است، و من هیجانزده هستم که با تو صحبت کنم.
to look at a thing or person and pay attention to it for some time
تماشا کردن
او روی نیمکت پارک نشست و غروب آفتاب را تماشا کرد.
to have a particular appearance or give a particular impression
بهنظر رسیدن
ماشین جدید شما چطور به نظر میرسد؟
emotionally feeling good or glad
شاد
وقتی شغلی را که آرزویش را داشت به دست آورد، خوشحال بود.
to resemble a thing or person in appearance
شبیه بودن
توله سگ شبیه یک نسخه مینیاتوری از مادرش است.
a child's female parent
مادر
مادران نقش حیاتی در پرورش و شکلدهی زندگی فرزندان خود دارند.
a person who is employed by an artist to pose for a painting, photograph, etc.
مدل هنری
هنرمند یک مدل را برای نشستن به منظور یک پرتره استخدام کرد، تا ویژگیها و حالات منحصر به فرد موضوع را ثبت کند.
to fail to catch a bus, airplane, etc.
جا ماندن (از قطار، هواپیما و غیره)
من در راه فرودگاه گم شدم و میخواهم پروازم را از دست بدهم.
students as a whole that are taught together
کلاس
معلم به کلاس سلام کرد وقتی که آنها وارد کلاس شدند، آماده برای شروع درس روز.
to be deprived of or stop having someone or something
از دست دادن
او در نتیجه انفجار بلند شنوایی خود را از دست داد.
a pair of lenses set in a frame that rests on the nose and ears, which we wear to see more clearly
عینک
او عینک خود را به طور منظم تمیز میکند تا بدون لکه بماند.
to come to a place with someone or something
آوردن
آیا میتوانیم حیوانات خانگی خود را به پارک بیاوریم؟
a book or electronic resource that gives a list of words in alphabetical order and explains their meanings, or gives the equivalent words in a different language
واژهنامه
یک فرهنگ لغت جیبی میتواند در سفرها برای کمک به ارتباط به زبانهای مختلف مفید باشد.
to make something or someone return or be returned to a particular place or condition
برگرداندن
کمپین موفق مشتریان را بازگرداند.
a period of time away from home or work, typically to relax, have fun, and do activities that one enjoys
تعطیلات
گذراندن تعطیلات در کوهستان راهی عالی برای فرار از شهر و استراحت است.
to reach for something and hold it
گرفتن
او فنجان قهوه را از روی میز برداشت و آهسته آن را نوشید.
an object with a circular folding frame covered in cloth, used as protection against rain or sun
چتر
من همیشه یک چتر در کیفم دارم در صورتی که باران ببارد.
a place where children learn things from teachers
مدرسه
او تکالیفش را فراموش کرد و مجبور شد به سرعت به مدرسه برگردد تا آن را بگیرد.
to expect or hope for something
به دنبال چیزی بودن
ما به دنبال افزایش قابل توجهی در فروش این فصل هستیم.
feeling ashamed or apologetic about something that one has or has not done
متأسف
او به خاطر فراموش کردن تولد دوستش احساس پشیمانی کرد و بلافاصله عذرخواهی کرد.
a word we say when we meet someone or answer the phone
سلام
سلام، من دانشجوی جدید هستم و اسم من سارا است.
to use words and give someone information
گفتن
آیا او به شما در مورد پروژه جدید گفت؟
something a person says that is intended to make others laugh
جوک
او یک جوک خندهدار گفت که همه را در مهمانی به خنده انداخت.
a statement that is false and used intentionally to deceive someone
دروغ
کارآگاه یک دروغ را کشف کرد که برای پوشاندن حقیقت ماجرا گفته شده بود.
to form, produce, or prepare something, by putting parts together or by combining materials
درست کردن
دانشآموزان برای نمایشگاه علوم یک مدل از منظومه شمسی خواهند ساخت.
to act in an improper or unacceptable way
بدرفتاری کردن
معلم به دانشآموزان هشدار داد که اگر به بدرفتاری در کلاس ادامه دهند، به دفتر مدیر فرستاده خواهند شد.
to be unsuccessful in an examination or course
رد شدن
با وجود مطالعه سخت، او در آزمون ریاضی مردود شد.
to get the necessary grades in an exam, test, course, etc.
قبول شدن
آیا همه امتحاناتت را گذراندی؟
the outcome or final score of a competition, match, test, etc.
نتیجه (مسابقه و...)
ما با اضطراب منتظر نتایج انتخابات بودیم، مشتاق دیدن اینکه چه کسی برنده خواهد شد.
to make changes to something, especially in response to new information, feedback, or a need for improvement
بازنگری کردن
پس از دریافت بازخورد از ویراستار، او تصمیم گرفت دستنوشته خود را بازبینی کند تا وضوح آن را بهبود بخشد.
to study a particular subject in school, university, etc.
برداشتن (درس)
او قصد دارد ترم آینده کلاسهای ریاضیات پیشرفته را بگیرد تا خودش را به چالش بکشد.
a special kind of picture that is made using a camera in order to make memories, create art, etc.
عکس
عکاس یک غروب نفسگیر را در یک عکس چشمانداز خیرهکننده ثبت کرد.
objects such as necklaces, bracelets or rings, typically made from precious metals such as gold and silver, that we wear as decoration
جواهر
او یک قطعه جواهر زیبا برای تولد مادرش خرید.
an electronic device with a screen that receives television signals, on which we can watch programs
تلویزیون
او شب گذشته برنامه مورد علاقه خود را در تلویزیون تماشا کرد.
to give someone something, like money, expecting them to give it back after a while
قرض دادن
او موافقت کرد که تا روز پرداخت بعدی مقداری پول به دوستش قرض دهد.
to use or take something belonging to someone else, with the idea of returning it
قرض گرفتن
میتوانم چترت را قرض بگیرم؟ بیرون باران میآید و من چترم را خانه گذاشتم.
to notice the sound a person or thing is making
شنیدن
من صدای قدمها را پشت سرم شنیدم و سریع برگشتم.
sounds that are usually unwanted or loud
سروصدا
سایت ساخت و ساز مقدار زیادی سر و صدا تولید کرد و محله را آشفته کرد.
a bell operated by a button outside a house or apartment that makes a sound when pushed, particularly to inform the inhabitants inside
زنگ در
او زنگ در را زد و منتظر ماند تا کسی پاسخ دهد.
to give our attention to the sound a person or thing is making
گوش دادن
با دقت گوش دهید، و میتوانید آواز پرندگان را روی درختان بشنوید.
a series of sounds made by instruments or voices, arranged in a way that is pleasant to listen to
موسیقی
او پیانو مینوازد و از آهنگسازی موسیقی زیبا لذت میبرد.
a device that is used for listening to programs that are broadcast
رادیو
برنامه رادیویی مصاحبههای جالبی دارد.