کتاب 'اینترچنج' پیش‌متوسطه - واحد 10 - بخش 1

در اینجا واژگان از واحد 10 - بخش 1 در کتاب درسی Interchange Pre-Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند "شرط"، "رایج"، "خوشمزه" و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'اینترچنج' پیش‌متوسطه
ever [قید]
اجرا کردن

تابه‌حال

Ex: Nothing ever disturbed his calm demeanor .

هیچ چیز هرگز آرامش او را برهم نزد.

fun [اسم]
اجرا کردن

خوشی

Ex: We added some games for fun at the picnic .

ما چند بازی برای سرگرمی در پیکنیک اضافه کردیم.

theme park [اسم]
اجرا کردن

تم‌پارک

Ex: She bought tickets to the theme park for her friend 's birthday .

او بلیط‌های پارک موضوعی را برای تولد دوستش خرید.

dancing [اسم]
اجرا کردن

رقصیدن

Ex:

او عاشق رقصیدن با آهنگ‌های مورد علاقه‌اش در مهمانی‌ها است.

to visit [فعل]
اجرا کردن

دیدن کردن

Ex: He made it a point to visit the beach at least once a month to relax and unwind .

او به دیدار از ساحل حداقل یک بار در ماه برای استراحت و آرامش اهمیت ویژه‌ای داد.

space [اسم]
اجرا کردن

فضا

Ex: Space missions require careful planning .
center [اسم]
اجرا کردن

مرکز

Ex:

مرکز اصلی خرید شهر همیشه شلوغ است.

to eat [فعل]
اجرا کردن

خوردن

Ex: It 's essential to eat a balanced diet for overall health .

خوردن یک رژیم غذایی متعادل برای سلامت کلی ضروری است.

food [اسم]
اجرا کردن

غذا

Ex: The children were hungry and eagerly devoured their food .

بچه ها گرسنه بودند و با اشتیاق غذای خود را خوردند.

to see [فعل]
اجرا کردن

دیدن

Ex:

او یک غروب زیبا را در راه بازگشت از کار دید.

alligator [اسم]
اجرا کردن

تمساح

Ex: The zookeeper fed chunks of meat to the hungry alligator , carefully avoiding its snapping jaws .

نگهبان باغ وحش تکه‌های گوشت را به تمساح گرسنه داد، با دقت از فک‌های در حال تق تق آن اجتناب کرد.

already [قید]
اجرا کردن

قبلاً

Ex: She has already packed her bags for the trip .

او قبلاً چمدان‌هایش را برای سفر بسته است.

to bet [فعل]
اجرا کردن

شرط‌بندی کردن

Ex: Many enthusiasts are betting on horse races .

بسیاری از علاقه‌مندان بر روی مسابقات اسب‌سواری شرط می‌بندند.

astronaut [اسم]
اجرا کردن

فضانورد

Ex: The astronaut gazed at Earth from the spacecraft 's window , marveling at its beauty .

فضانورد از پنجره فضاپیما به زمین نگاه کرد، از زیبایی آن متحیر شد.

to like [فعل]
اجرا کردن

دوست داشتن

Ex: They have never liked horror movies .

آنها هرگز فیلم‌های ترسناک را دوست نداشتند.

to stop [فعل]
اجرا کردن

توقف کردن

Ex:

اتوبوس در ایستگاه اتوبوس توقف کرد تا مسافران را سوار کند.

to try [فعل]
اجرا کردن

تلاش کردن

Ex: They are going to try to finish the project by Friday .

آنها قصد دارند تلاش کنند تا پروژه را تا جمعه تمام کنند.

to have [فعل]
اجرا کردن

در اختیار داشتن

Ex: I have their email .

من دارای ایمیل آنها هستم.

to hear [فعل]
اجرا کردن

شنیدن

Ex: I can hear the birds chirping outside .

من می‌توانم بشنوم پرندگان در بیرون آواز می‌خوانند.

to ride [فعل]
اجرا کردن

راندن

Ex: On weekends , Sarah loves to ride her mountain bike through the scenic trails in the nearby forest .

در آخر هفته‌ها، سارا عاشق راندن دوچرخه کوهستانیش در مسیرهای دیدنی جنگل نزدیک است.

to live [فعل]
اجرا کردن

زندگی کردن

Ex: We are planning to live near the mountains for a more serene lifestyle .

ما قصد داریم در نزدیکی کوه‌ها زندگی کنیم برای یک سبک زندگی آرام‌تر.

to make [فعل]
اجرا کردن

درست کردن

Ex: The students will make a model of the solar system for the science fair .

دانش‌آموزان برای نمایشگاه علوم یک مدل از منظومه شمسی خواهند ساخت.

late [صفت]
اجرا کردن

دیر

Ex: The late response from the client delayed the project timeline .

پاسخ دیر هنگام مشتری، زمان‌بندی پروژه را به تأخیر انداخت.

to decide [فعل]
اجرا کردن

تصمیم گرفتن

Ex:

بیایید تصمیم بگیریم امشب چه فیلمی تماشا کنیم.

delicious [صفت]
اجرا کردن

خوشمزه

Ex: The food at this restaurant is the most delicious in town .

غذای این رستوران خوشمزه‌ترین در شهر است.

college [اسم]
اجرا کردن

کالج

Ex: We have access to a library with extensive resources at college .

ما به یک کتابخانه با منابع گسترده در کالج دسترسی داریم.

empanada [اسم]
اجرا کردن

امپانادا (نوعی پیراشکی آمریکای لاتینی و اسپانیایی)

Ex: The empanada was crispy on the outside and filled with spicy chicken .

امپانادا از بیرون ترد بود و با مرغ تند پر شده بود.

rice [اسم]
اجرا کردن

برنج

Ex: Rice pudding is a sweet dessert made with rice , milk , and sugar .

پودینگ برنج یک دسر شیرین است که از برنج، شیر و شکر تهیه می‌شود.

bean [اسم]
اجرا کردن

لوبیا

Ex: She cooked rice and beans for a simple meal .

او برنج و لوبیا را برای یک وعده غذایی ساده پخت.

اجرا کردن

همیشه

Ex: His leg hurts all the time , with no relief .

پایش همیشه درد می‌کند، بدون هیچ تسکینی.

bike [اسم]
اجرا کردن

دوچرخه

Ex: The children love riding their bikes around the neighborhood .

بچه‌ها دوست دارند با دوچرخه‌هایشان در محله بگردند.

sushi [اسم]
اجرا کردن

سوشی

Ex: The sushi restaurant imports fresh fish from Japan to ensure the highest quality .

رستوران سوشی ماهی تازه را از ژاپن وارد می‌کند تا بالاترین کیفیت را تضمین کند.

sleep [اسم]
اجرا کردن

خواب

Ex: Lack of sleep can lead to decreased productivity and concentration .

کمبود خواب می‌تواند منجر به کاهش بهره‌وری و تمرکز شود.

اجرا کردن

به‌طرز شگفت انگیزی

Ex: The test results were surprisingly positive , exceeding expectations .

نتایج آزمایش به طور شگفت‌انگیزی مثبت بود، فراتر از انتظارات.

common [صفت]
اجرا کردن

عادی

Ex: It was a common day at the office with no surprises .

این یک روز معمولی در دفتر بدون هیچ غافلگیری بود.

in fact [قید]
اجرا کردن

در واقع

Ex: We thought the process would take a week , but in fact , it was completed in just a few days .

فکر می‌کردیم فرآیند یک هفته طول بکشد، اما در واقع، در عرض چند روز کامل شد.

population [اسم]
اجرا کردن

جمعیت

Ex: As the population ages , there will be increasing strain on healthcare systems .

با پیر شدن جمعیت، فشار بر سیستم‌های بهداشتی افزایش خواهد یافت.

اجرا کردن

درخواب راه رفتن

Ex: If she is too tired , she might sleepwalk into her living room without realizing it .

اگر او خیلی خسته باشد، ممکن است در خواب راه برود و بدون اینکه متوجه شود به اتاق نشیمن برود.

point [اسم]
اجرا کردن

نکته

Ex: In his essay , he argued several valid points supporting his thesis .
life [اسم]
اجرا کردن

زندگی

Ex: Running has become a big part of my life .

دویدن بخش بزرگی از زندگی من شده است.

to set off [فعل]
اجرا کردن

به کار انداختن

Ex:

کنجکاوی کودکان درباره دکمه بزرگ قرمز، هشدار را در موزه علوم فعال کرد.

اجرا کردن

دزدگیر

Ex: The burglar alarm system is designed to protect the building from unauthorized entry .

سیستم هشدار دزدگیر برای محافظت از ساختمان در برابر ورود غیرمجاز طراحی شده است.

own [صفت]
اجرا کردن

خود

Ex: The little girl loves to read her own books .

دختر کوچک دوست دارد کتاب‌های خودش را بخواند.