کتاب 'اینترچنج' پیش‌متوسطه - واحد 10 - بخش 2

در اینجا واژگان از واحد 10 - بخش 2 در کتاب درسی Interchange Pre-Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند "پیوست"، "امیدوارم"، "خیریه"، و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'اینترچنج' پیش‌متوسطه
to dream [فعل]
اجرا کردن

خواب دیدن

Ex: Every night , she dreams of exploring distant galaxies and meeting extraterrestrial beings .

هر شب، او رویا می‌بیند که کهکشان‌های دوردست را کاوش کند و با موجودات فرازمینی ملاقات کند.

adventure [اسم]
اجرا کردن

ماجراجویی

Ex: The children 's book series follows the young protagonists on magical adventures in faraway lands .

مجموعه کتاب کودکان، شخصیت‌های جوان را در ماجراهای جادویی در سرزمین‌های دور دنبال می‌کند.

to cross [فعل]
اجرا کردن

عبور کردن

Ex: She has crossed this desert multiple times in her adventurous journeys .

او در سفرهای ماجراجویانه خود چندین بار این بیابان را عبور کرده است.

Irish [صفت]
اجرا کردن

ایرلندی

Ex: He enjoys listening to Irish folk music , which often features instruments like the fiddle and tin whistle .

او از گوش دادن به موسیقی فولکلور ایرلندی لذت می‌برد، که اغلب شامل سازهایی مانند ویولن و سوت قلعی می‌شود.

sea [اسم]
اجرا کردن

دریا

Ex: We collected seashells while walking along the edge of the sea .

ما در حال قدم زدن در کنار دریا صدف جمع کردیم.

engine [اسم]
اجرا کردن

موتور

Ex: The boat 's engine failed , leaving them stranded in the middle of the lake .

موتور قایق از کار افتاد و آنها را در وسط دریاچه رها کرد.

to attach [فعل]
اجرا کردن

چسباندن

Ex: Last night , he attached the missing button to his shirt .

دیشب، او دکمه گمشده را به پیراهنش متصل کرد.

charity [اسم]
اجرا کردن

موسسه خیریه

Ex: He volunteers at a local charity that distributes food to the needy .

او در یک خیریه محلی داوطلب می‌شود که غذا به نیازمندان توزیع می‌کند.

donation [اسم]
اجرا کردن

کمک (پولی و غیره)

Ex: They collected donations of food and clothing for those in need .

آنها کمک‌های غذا و لباس برای نیازمندان جمع‌آوری کردند.

to push [فعل]
اجرا کردن

هل دادن

Ex: The team worked together to push the broken-down car to the side of the road .

تیم با همکاری هم ماشین خراب را به کنار جاده هل دادند.

hopefully [قید]
اجرا کردن

به امید اینکه

Ex: The negotiations are ongoing , hopefully leading to a mutually beneficial agreement .

مذاکرات در حال انجام است، امیدواریم که به توافقی دوسود منجر شود.

cute [صفت]
اجرا کردن

ناز

Ex: The cute girl had big , expressive eyes and a button nose .

دختر ناز چشمانی بزرگ و بیانگر و بینی دکمه‌ای داشت.

boss [اسم]
اجرا کردن

رئیس

Ex: Our new boss is very different from the previous one .

رئیس جدید ما خیلی با قبلی فرق دارد.

instead [قید]
اجرا کردن

در عوض

Ex: We had to cancel our trip due to the weather , so we watched a movie instead .

ما مجبور شدیم سفرمان را به دلیل آب و هوا لغو کنیم، بنابراین به جای آن یک فیلم تماشا کردیم.

luckily [قید]
اجرا کردن

خوشبختانه

Ex: The team faced a challenging opponent , but luckily , their star player made a spectacular comeback .

تیم با یک حریف چالش‌برانگیز روبرو شد، اما خوشبختانه، ستاره آنها یک بازگشت تماشایی انجام داد.

mistake [اسم]
اجرا کردن

اشتباه

Ex: Learning from past mistakes can help you avoid similar pitfalls in the future .

یادگیری از اشتباهات گذشته می‌تواند به شما کمک کند تا از دام‌های مشابه در آینده اجتناب کنید.

costume [اسم]
اجرا کردن

لباس (بازیگر و غیره)

Ex: Halloween is the perfect opportunity to get creative and put together a unique costume that reflects your personality or favorite character .

هالووین فرصت مناسبی برای خلاقیت و تهیه یک لباس منحصر به فرد است که شخصیت یا شخصیت مورد علاقه شما را منعکس می‌کند.

truck [اسم]
اجرا کردن

کامیون

Ex: We loaded the heavy boxes onto the truck for transport .

ما جعبه‌های سنگین را برای حمل و نقل روی کامیون بار زدیم.

octopus [اسم]
اجرا کردن

اختاپوس

Ex: Some species of octopus exhibit remarkable problem-solving abilities , navigating mazes and opening jars to access food .

برخی از گونه‌های اختاپوس توانایی‌های قابل توجهی در حل مسئله نشان می‌دهند، از جمله حرکت در پیچ‌وخم‌ها و باز کردن شیشه‌ها برای دسترسی به غذا.

sports car [اسم]
اجرا کردن

خودروی اسپورت

Ex: Her dream was to own a red sports car with a leather interior .

رویای او داشتن یک ماشین اسپورت قرمز با فضای داخلی چرمی بود.

motorcycle [اسم]
اجرا کردن

موتورسیکلت

Ex: I spotted a beautiful vintage motorcycle at the bike show .

من یک موتورسیکلت قدیمی زیبا در نمایشگاه موتور دیدم.

uniform [اسم]
اجرا کردن

لباس فرم

Ex: The security guards ' uniforms made them easily recognizable and approachable .

یونیفرم نگهبانان آن‌ها را به راحتی قابل تشخیص و دسترس می‌کرد.

since [حرف ربط]
اجرا کردن

از آن زمان

Ex: He has improved a lot since he started training .

او از زمانی که تمرین را شروع کرد، خیلی پیشرفت کرده است.

to finish [فعل]
اجرا کردن

تمام کردن

Ex: They finished their work and went home .

آنها کار خود را تمام کردند و به خانه رفتند.

month [اسم]
اجرا کردن

ماه (سی روز)

Ex: The school semester starts next month .

ترم تحصیلی ماه آینده شروع می‌شود.

unique [صفت]
اجرا کردن

منحصربه‌فرد

Ex: This artist has a unique perspective that makes her artwork stand out .

این هنرمند یک دیدگاه منحصر به فرد دارد که آثار هنری او را متمایز می‌کند.

experience [اسم]
اجرا کردن

تجربه

Ex: The team 's collective experience in project management ensured the successful completion of the task .

تجربه جمعی تیم در مدیریت پروژه، تکمیل موفقیت‌آمیز وظیفه را تضمین کرد.

enough [قید]
اجرا کردن

به‌اندازه کافی

Ex: She worked hard enough to earn a well-deserved promotion .
to spend [فعل]
اجرا کردن

صرف کردن (انرژی و غیره)

Ex: The storm spent its fury before reaching the coastal areas .

طوفان خشم خود را قبل از رسیدن به مناطق ساحلی صرف کرد.

reason [اسم]
اجرا کردن

دلیل

Ex: One possible reason for the increase in temperature is global warming .

یک دلیل ممکن برای افزایش دما، گرمایش جهانی است.

similar [صفت]
اجرا کردن

مشابه

Ex: The two friends had similar tastes in music , enjoying the same bands and artists .

دو دوست سلیقه‌های مشابهی در موسیقی داشتند، از همان گروه‌ها و هنرمندان لذت می‌بردند.

mushroom [اسم]
اجرا کردن

قارچ

Ex: My uncle made a delicious mushroom and thyme sauce to accompany the roasted meats .

عمویم یک سس خوشمزه از قارچ و آویشن برای همراهی با گوشت‌های کبابی درست کرد.

underground [اسم]
اجرا کردن

مترو

Ex: She purchased a monthly pass for the underground to save money on her daily commute .

او یک بلیط ماهانه برای مترو خرید تا در هزینه‌های روزانه رفت‌وآمدش صرفه‌جویی کند.

extremely [قید]
اجرا کردن

به شدت

Ex: The match was extremely competitive , keeping everyone on the edge of their seats .

مسابقه بسیار رقابتی بود، همه را روی لبه صندلی‌هایشان نگه داشت.

to cost [فعل]
اجرا کردن

قیمت داشتن

Ex: The concert tickets cost more than I expected , but the experience was worth it .

بلیط‌های کنسرت هزینه بیشتری از آنچه انتظار داشتم داشتند، اما تجربه ارزشش را داشت.

to pay [فعل]
اجرا کردن

پرداخت کردن

Ex: They paid the plumber for fixing the leak in the kitchen .

آن‌ها به لوله‌کش برای تعمیر نشتی در آشپزخانه پرداخت کردند.

celebrity [اسم]
اجرا کردن

چهره (مشهور)

Ex: The concert featured performances by many popular celebrities .

کنسرت شامل اجراهای بسیاری از سلبریتی‌های محبوب بود.

to invent [فعل]
اجرا کردن

اختراع کردن

Ex: Innovative thinkers strive to invent novel ideas that push the boundaries of what is possible .

اندیشمندان نوآور تلاش می‌کنند تا ایده‌های نوینی را اختراع کنند که مرزهای ممکن را گسترش می‌دهد.

dish [اسم]
اجرا کردن

ظرف

Ex: They baked a pie in a round ceramic dish .

آنها یک پای در یک ظرف سرامیکی گرد پختند.

to realize [فعل]
اجرا کردن

پی بردن

Ex: She did n’t realize the impact of her words until she saw the reactions .

او تا زمانی که واکنش‌ها را ندید، متوجه تأثیر کلماتش نشد.