کتاب 'اینترچنج' پیش‌متوسطه - واحد 12 - قسمت 1

در اینجا واژگان از واحد 12 - بخش 1 در کتاب درسی Interchange Pre-Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند "خارجی"، "بی‌خوابی"، "تمرکز"، و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'اینترچنج' پیش‌متوسطه
important [صفت]
اجرا کردن

مهم

Ex: Conserving water is important for the sustainable use of natural resources .

صرفه‌جویی در آب برای استفاده پایدار از منابع طبیعی مهم است.

rest [اسم]
اجرا کردن

استراحت

Ex: She took a short rest after cleaning the house .

او بعد از تمیز کردن خانه کمی استراحت کرد.

common [صفت]
اجرا کردن

عادی

Ex: It was a common day at the office with no surprises .

این یک روز معمولی در دفتر بدون هیچ غافلگیری بود.

اجرا کردن

مشکل سلامتی

Ex: She overcame her health problem through lifestyle changes .

او از طریق تغییرات سبک زندگی بر مشکل سلامتی خود غلبه کرد.

headache [اسم]
اجرا کردن

سردرد

Ex: She often gets a headache when she 's tired .

وقتی خسته است اغلب سردرد می‌گیرد.

to cough [فعل]
اجرا کردن

سرفه کردن

Ex: She was coughing so much that she had to leave the room .

او آنقدر سرفه می‌کرد که مجبور شد اتاق را ترک کند.

cold [اسم]
اجرا کردن

سرماخوردگی

Ex: She ca n't stop coughing , it must be a cold .

او نمی‌تواند سرفه کردن را متوقف کند، حتماً سرماخوردگی است.

flu [اسم]
اجرا کردن

آنفلوآنزا

Ex: I caught the flu and had to stay home for a week .

من آنفولانزا گرفتم و مجبور شدم یک هفته در خانه بمانم.

stomachache [اسم]
اجرا کردن

دل‌درد

Ex: She took a hot bath to help soothe her stomachache .

او یک حمام گرم گرفت تا به تسکین درد معده خود کمک کند.

backache [اسم]
اجرا کردن

کمردرد

Ex: He uses a special cushion to avoid backache during long drives .

او از یک بالش خاص استفاده می‌کند تا از درد کمر در طول رانندگی‌های طولانی جلوگیری کند.

sore [صفت]
اجرا کردن

دردناک

Ex: Jack 's muscles were sore after his intense workout at the gym .

عضلات جک پس از تمرین شدیدش در باشگاه دردناک بودند.

muscle [اسم]
اجرا کردن

ماهیچه

Ex: The physical therapist recommended exercises to strengthen weak muscles .

فیزیوتراپیست تمریناتی را برای تقویت عضلات ضعیف توصیه کرد.

insomnia [اسم]
اجرا کردن

اختلال بی‌خوابی

Ex: Many people with insomnia find that limiting screen time before bed can significantly improve their ability to fall asleep .

بسیاری از افراد مبتلا به بی‌خوابی متوجه می‌شوند که محدود کردن زمان صفحه نمایش قبل از خواب می‌تواند توانایی آنها در به خواب رفتن را به طور قابل توجهی بهبود بخشد.

terrible [صفت]
اجرا کردن

بسیار بد

Ex: The movie received terrible reviews from critics due to its poor plot and acting .

فیلم به دلیل طرح و بازی ضعیف، نقدهای وحشتناکی از منتقدان دریافت کرد.

then [قید]
اجرا کردن

سپس

Ex: I read the instructions then started assembling the furniture .

من دستورالعمل‌ها را خواندم سپس شروع به مونتاژ مبلمان کردم.

garlic [اسم]
اجرا کردن

سیر

Ex:

سیر یک ماده کلیدی در بسیاری از غذاهای ایتالیایی است.

to chop [فعل]
اجرا کردن

خرد کردن

Ex: The kitchen staff has chopped ingredients for today 's lunch service .

کارکنان آشپزخانه مواد اولیه را برای سرویس ناهار امروز خرد کرده‌اند.

to boil [فعل]
اجرا کردن

آب‌پز کردن

Ex: We will boil the vegetables for dinner .

ما سبزیجات را برای شام می‌جوشانیم.

to add [فعل]
اجرا کردن

اضافه کردن

Ex: They added more shelves to the library for extra books .

آنها قفسه‌های بیشتری به کتابخانه اضافه کردند برای کتاب‌های اضافی.

lemon [اسم]
اجرا کردن

لیمو

Ex: Lemon chicken is a flavorful dish that combines the juiciness of chicken with the tanginess of lemons .

مرغ لیمویی یک غذای خوشمزه است که آبدار بودن مرغ را با ترشی لیموها ترکیب می‌کند.

honey [اسم]
اجرا کردن

عسل

Ex: We used honey as a natural remedy for soothing a sore throat .

ما از عسل به عنوان یک درمان طبیعی برای تسکین گلو درد استفاده کردیم.

yuck [حرف ندا]
اجرا کردن

اَه

Ex:

اخ! به نظر می‌رسد آن خورش چند روز است که بیرون مانده.

awful [صفت]
اجرا کردن

افتضاح

Ex: The weather was awful , with heavy rain and wind .

هوا وحشتناک بود، با باران شدید و باد.

to drink [فعل]
اجرا کردن

نوشیدن

Ex: My brother always drinks smoothie after exercising .

برادرم همیشه بعد از ورزش اسموتی می‌نوشد.

idea [اسم]
اجرا کردن

ایده

Ex: I appreciate your input ; your idea about streamlining the process is worth considering .

من از مشارکت شما قدردانی می‌کنم؛ ایده شما در مورد ساده‌سازی فرآیند قابل توجه است.

sore throat [اسم]
اجرا کردن

گلودرد

Ex: His sore throat made it difficult for him to talk .

گلودرد او صحبت کردن را برایش دشوار کرده بود.

fever [اسم]
اجرا کردن

تب

Ex: She took medicine to bring down her fever .

او دارو مصرف کرد تا تب خود را پایین بیاورد.

toothache [اسم]
اجرا کردن

دندان‌درد

Ex: If you have a toothache , you should avoid very hot or cold drinks .

اگر دنداندرد دارید، باید از نوشیدنی‌های خیلی داغ یا خیلی سرد پرهیز کنید.

burn [اسم]
اجرا کردن

سوختگی

Ex: She accidentally touched the iron and got a painful burn on her finger .

او به طور تصادفی به اتو دست زد و یک سوختگی دردناک روی انگشتش ایجاد شد.

medicine [اسم]
اجرا کردن

دارو

Ex: The medicine needs to be taken twice a day after meals .

دارو باید دو بار در روز بعد از غذا مصرف شود.

liquid [اسم]
اجرا کردن

مایع

Ex:

دانشمند آزمایشی را برای تعیین چگالی مواد مایع مختلف انجام داد.

cold [صفت]
اجرا کردن

سرد

Ex: The air conditioning made the room too cold , so I adjusted the temperature .

تهویه مطبوع اتاق را خیلی سرد کرد، بنابراین دمای آن را تنظیم کردم.

cream [اسم]
اجرا کردن

کرم

Ex: He uses a special cream to treat his dry skin .

او از یک کرم ویژه برای درمان پوست خشک خود استفاده می‌کند.

dentist [اسم]
اجرا کردن

دندان‌پزشک

Ex: The dentist showed me the proper technique for brushing and gave me a new toothbrush .

دندانپزشک تکنیک صحیح مسواک زدن را به من نشان داد و یک مسواک جدید به من داد.

doctor [اسم]
اجرا کردن

پزشک

Ex: The doctor performed a surgery on my grandfather to remove his appendix .

دکتر روی پدربزرگ من عمل جراحی انجام داد تا آپاندیس او را خارج کند.

vitamin C [اسم]
اجرا کردن

*ویتامین ث

Ex:

گنجاندن فلفل دلمه‌ای در رژیم غذایی شما راهی برای به دست آوردن محتوای بالای مشخصه ویتامین C است که ارائه می‌دهند.

advice [اسم]
اجرا کردن

توصیه

Ex: The magazine column offers practical advice on maintaining a healthy lifestyle .

ستون مجله توصیه‌های عملی برای حفظ یک سبک زندگی سالم ارائه می‌دهد.

stressed [صفت]
اجرا کردن

مضطرب

Ex:

او می‌توانست بگوید که او استرس داشت از نحوه‌ای که دست‌هایش را تکان می‌داد.

اجرا کردن

تمرکز کردن

Ex: She concentrated on solving the math problem , blocking out the background noise in the classroom .

او روی حل مسئله ریاضی تمرکز کرد و صدای پس‌زمینه در کلاس را نادیده گرفت.

sick [صفت]
اجرا کردن

بیمار

Ex: She stayed home because she is sick .

او در خانه ماند چون مریض بود.

exam [اسم]
اجرا کردن

امتحان

Ex:

امتحان نهایی ریاضی چالش‌برانگیز بود، اما سخت مطالعه کردم و خوب عمل کردم.

half [اسم]
اجرا کردن

نیم

Ex: We spent one half of the day hiking and the other half swimming .

ما یک نصف روز را به پیاده‌روی و نصف دیگر را به شنا پرداختیم.

to learn [فعل]
اجرا کردن

یاد گرفتن

Ex: I 'm eager to learn about different cultures .

من مشتاق یادگیری درباره فرهنگ‌های مختلف هستم.

to forget [فعل]
اجرا کردن

فراموش کردن

Ex: He tried to remember his childhood friend , but he had forgotten her name .

او سعی کرد دوست دوران کودکی خود را به یاد آورد، اما نامش را فراموش کرده بود.

nervous [صفت]
اجرا کردن

مضطرب

Ex: She fidgeted with her pen , clearly nervous about the upcoming test .

او با خودکارش بازی می‌کرد، واضح بود که از آزمون پیش رو نگران است.

foreigner [اسم]
اجرا کردن

خارجی

Ex: He felt like a foreigner despite living there for years .

او با وجود سال‌ها زندگی در آنجا، احساس می‌کرد یک خارجی است.

hungry [صفت]
اجرا کردن

گرسنه

Ex: The hungry traveler stopped at a restaurant for a meal .

مسافر گرسنه برای صرف غذا در یک رستوران توقف کرد.