on some occasions but not always
گاهی
او گاهی اوقات صبحها یوگا تمرین میکند.
در اینجا واژگان از واحد 6 - بخش 2 در کتاب درسی Interchange Pre-Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند "نرخ"، "سالم"، "عجیب"، و غیره.
مرور
فلشکارتها
املای کلمه
آزمون
on some occasions but not always
گاهی
او گاهی اوقات صبحها یوگا تمرین میکند.
in a manner that almost does not occur or happen
بهندرت
او به ندرت دویدن صبحگاهی خود را از دست میدهد.
not at any point in time
هرگز
او هرگز گوشت نمیخورد؛ او از بدو تولد گیاهخوار بوده است.
following a pattern, especially one with fixed or uniform intervals
منظم
شرکت از یک فرآیند منظم برای رسیدگی به شکایات مشتریان پیروی میکند.
a place with special equipment that people go to exercise or play sports
باشگاه
او پنج بار در هفته به باشگاه ورزشی میرود.
in addition to what is already mentioned or known
دیگر
آیا چیز دیگری از فروشگاه میخواهید؟
a person who is good at sports and physical exercise, and often competes in sports competitions
ورزشکار
به عنوان یک ورزشکار حرفهای، او یک رژیم غذایی سخت و برنامه تمرینی منظم داشت.
a person who is extremely passionate and dedicated to a particular activity or interest, to the point that it may seem like an addiction or obsession
طرفدار پروپاقرص چیزی
to exercise in order to get healthier or stronger
ورزش کردن
من با یک دوست ورزش میکنم تا برنامه ورزشی لذتبخشتر شود.
a sport in which two or four players use rackets to hit a small ball backward and forward over a net
تنیس
او رویای تبدیل شدن به یک بازیکن حرفهای تنیس را یک روز دارد.
a helpful suggestion or a piece of advice
نکته
او به او یک نکته مفید برای بهبود ضربه گلفش داد.
the state of physical fitness or health
سلامت (فیزیکی)
a person extremely enthusiastic or obsessed with something
a person extremely enthusiastic or obsessed with something
a person who spends a lot of time working out or exercising at the gym
پایهثابت باشگاه
او از یک تنبل به یک موش ورزشگاه تبدیل شد، سبک زندگی سالمتری را پذیرفت.
to be of the right size or shape for someone
اندازه بودن
میتوانید این کفشها را امتحان کنید تا ببینید مناسب هستند یا نه؟
(of a person) not having physical or mental problems
سالم
علیرغم سنش، او بسیار سالم و فعال است.
something we can eat that grows on trees, plants, or bushes
میوه
برای یک خوراکی تابستانی خنک، سعی کنید میوههای منجمد، مانند موز و توت را در یک اسموتی خامهای مخلوط کنید.
a plant or a part of it that we can eat either raw or cooked
سبزیجات
سبزیجات تازه مانند گوجهفرنگی، خیار و کاهو یک سالاد خوشمزه درست میکنند.
a sweet white or brown substance that is obtained from plants and used to make food and drinks sweet
شکر
چکیدن کمی شربت شکر روی پنکیک یا وافل، شیرینی دلپذیری به صبحانه میافزاید.
to put water, coffee, or other type of liquid inside of our body through our mouth
نوشیدن
او ترجیح میدهد در زمستان شکلات داغ بنوشد، نه در تابستان.
giving attention or thought to what we are doing to avoid doing something wrong, hurting ourselves, or damaging something
مراقب
هنگام عبور از خیابان مراقب باشید.
unhealthy food, containing a lot of fat, sugar, etc.
غذای ناسالم
او تصمیم گرفت برای سلامتی بهتر غذای ناسالم را از رژیم غذایی خود حذف کند.
to the same extent or degree, used in comparisons to show equality or intensity
مثل
او میتواند به همان سرعت برادرش بدود.
able to exist, happen, or be done
ممکن
حتی وقتی که بعید به نظر میرسد، دوستیابی در یک شهر جدید ممکن است.
(of food) containing a lot of oil
چربوچیلی
ماهی بیش از حد روغنی بود، که باعث میشد غذا سنگین و غنی احساس شود.
flesh from a fish that we use as food
گوشت ماهی
او از ماهی سفید برای درست کردن ماهی و سبزیجات تفتداده شده برای یک شام سالم استفاده کرد.
at any or every time
هر وقت
گربه هر وقت بوی غذا را حس کند به آشپزخانه میدود.
to a very great amount or degree
به شدت
نقاشیهای او به شدت چشمگیر هستند.
to the smallest amount or degree
اصلاً
آیا اصلاً احساس مریضی میکنی؟
for the entire duration of the day without any interruption or break
تمام روز
او تمام روز به موسیقی گوش داد.
(of a person) doing many things with a lot of energy
فعال
علیرغم بازنشستگی، او فعال باقی مانده و در فعالیتهای مختلف جامعه شرکت میکند.
the time in the middle of the day when we eat lunch
وقت ناهار
زمان ناهار بخش مورد علاقه من در روز مدرسه است.
furniture we use for working, writing, reading, etc. that normally has a flat surface and drawers
میز تحریر
من یک قاب عکس با عکس خانوادگی روی میزم دارم.
to ask for something, especially food, drinks, services, etc. in a restaurant, bar, or shop
سفارش دادن
او یک دور نوشیدنی برای همه سر میز سفارش داد.
to judge the value or importance of something
ارزیابی کردن
شرکت خدمات مشتری خود را بسیار بالا ارزیابی میکند.
used when a person who is addressed is both the one who does an action and the one who receives the action
خودت (ضمیر انعکاسی دوم شخص مفرد)
آیا به خودت آسیب زدی؟
to stop trying when faced with failures or difficulties
تسلیم شدن
او از دست کشیدن امتناع کرد حتی وقتی شانس ها علیه او بودند.
in a position or location situated beneath or lower than something else
زیر
نقاشی بالا آویزان بود، با میز کنسول که آرام زیر آن نشسته بود.
to make a person or thing better
بهبود بخشیدن
ورزش منظم میتواند سلامت کلی شما را بهبود بخشد.