واژگان سطح فوق متوسط - حرکات فیزیکی و وضعیت بدن

در این درس، کلمات مربوط به حرکات فیزیکی و وضعیت بدن، از جمله عمل و موقعیت، بررسی می‌شوند.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
واژگان سطح فوق متوسط
gatear [فعل]
اجرا کردن

چهاردست‌وپا رفتن

Ex:

او خیلی سریع خزیدن را یاد گرفت.

girar [فعل]
اجرا کردن

چرخیدن

Ex:

خوان برای دیدن منظره سرش را چرخاند.

empujar [فعل]
اجرا کردن

هل دادن

Ex:

خوان به آرامی صندلی را هل داد تا آن را جابه‌جا کند.

tirar [فعل]
اجرا کردن

کشیدن

Ex:

او پتو را کشید تا خود را بهتر بپوشاند.

arrastrar [فعل]
اجرا کردن

روی زمین کشیدن

Ex:

سگ طناب را در سراسر خانه کشید.

tambalear [فعل]
اجرا کردن

تلو تلو خوردن

Ex:

مرد تلوتلو می‌خورد چون سرگیجه داشت.

agachar [فعل]
اجرا کردن

خم شدن

Ex:

من نمی‌توانم خم شوم به دلیل درد کمر.

inclinar [فعل]
اجرا کردن

کج کردن

Ex:

خم کردن صندلی برای رسیدن به شیء روی زمین.

arrodillar [فعل]
اجرا کردن

زانو زدن

Ex:

او در جلوی محراب زانو زد.

tumbar [فعل]
اجرا کردن

دراز کشیدن

Ex:

آیا می‌خواهی دراز بکشی یک لحظه ؟

agarrar [فعل]
اجرا کردن

گرفتن

Ex:

سگ چوبی که به سمتش پرتاب شده بود را گرفت.

apoyar [فعل]
اجرا کردن

تکیه دادن

Ex:

او تکیه داد به نرده تا به منظره نگاه کند.

estirar [فعل]
اجرا کردن

حرکات کششی انجام دادن

Ex:

ما در کلاس پیلاتس کشش می‌دهیم.

encoger [فعل]
اجرا کردن

جمع کردن بدن

Ex:

او در حال راه رفتن در راهرو تاریک خود را جمع کرد.

tropezar [فعل]
اجرا کردن

سکندری خوردن

Ex:

در طول مسابقه، بسیاری از دونده‌ها روی سنگ‌ها لغزیدند.

resbalar [فعل]
اجرا کردن

لغزیدن

Ex:

پیشخدمت با سینی غذا لغزید.

deslizar [فعل]
اجرا کردن

لیز خوردن

Ex:

ما روی شن‌های تپه سر می‌خوریم.

cojear [فعل]
اجرا کردن

لنگیدن

Ex:

سربازان پس از راهپیمایی طولانی لنگ می‌زدند.

temblar [فعل]
اجرا کردن

لرزیدن

Ex:

مرد سالخورده از بیماری می‌لرزید.

tiritar [فعل]
اجرا کردن

لرزیدن

Ex:

وقتی به سرما بیرون رفتم، تمام بدنم می‌لرزید.

gesticular [فعل]
اجرا کردن

با ژست فهماندن

Ex:

راهنما اشاره می‌کرد تا همه او را دنبال کنند.

de pie [صفت]
اجرا کردن

ایستاده

Ex:

مهمان‌ها در طول مراسم ایستاده باقی ماندند.

sentado [صفت]
اجرا کردن

نشسته

Ex:

معلم از همه خواست که نشسته بمانند.

acostado [صفت]
اجرا کردن

درازکشیده

Ex:

وقتی دراز کشیده‌ام احساس راحتی بیشتری می‌کنم.

rígido [صفت]
اجرا کردن

سخت

Ex:

بعد از خواب بد، با گردن سفت بلند شدم.

flexible [صفت]
اجرا کردن

انعطاف‌پذیر

Ex:

پلاستیک این ظرف انعطاف‌پذیر است.