واژگان سطح فوق متوسط - Cambio

در این درس، کلمات مرتبط با تغییر کاوش می‌شوند، که تحول و انتقال را توصیف می‌کنند.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
واژگان سطح فوق متوسط
modificar [فعل]
اجرا کردن

تغییر دادن

Ex:

من می‌خواهم دستور اصلی را تغییر دهم.

alterar [فعل]
اجرا کردن

بهم ریختن

Ex:

تغییر دما آزمایش را دگرگون کرد.

transformar [فعل]
اجرا کردن

تبدیل کردن

Ex:

آنها کارخانه قدیمی را به یک موزه تبدیل کردند.

variar [فعل]
اجرا کردن

عوض کردن

Ex:

نظرات مردم در مورد این موضوع متفاوت است.

convertir [فعل]
اجرا کردن

تبدیل شدن

Ex:

کلبه به یک پناهگاه دنج تبدیل شد.

mutar [فعل]
اجرا کردن

جهش یافتن

Ex:

سلول جهش یافت و عملکرد طبیعی خود را از دست داد.

reformar [فعل]
اجرا کردن

تغییر دادن

Ex:

اصلاح سیاست می‌تواند کشور را بهبود بخشد.

adaptar [فعل]
اجرا کردن

تغییر دادن

Ex:

ساختمان سازگار شد تا دفاتر را در خود جای دهد.

sustituir [فعل]
اجرا کردن

جایگزین کردن

Ex:

ما چراغ شکسته را با یک چراغ جدید جایگزین می‌کنیم.

oscilar [فعل]
اجرا کردن

نوسان داشتن

Ex:

سیگنال سنسور به دلیل تداخل نوسان می‌کند.

desarrollar [فعل]
اجرا کردن

رشد کردن

Ex:

پروژه به لطف کار تیمی با موفقیت توسعه یافت.

decaer [فعل]
اجرا کردن

بدتر شدن

Ex:

رابطه بین آنها پس از بحث شروع به تضعیف کرد.

اجرا کردن

پیشرفت

Ex:

تکامل سیستم کارایی را بهبود می‌بخشد.

اجرا کردن

گذر

Ex:

گذار به زندگی دانشگاهی نیاز به سازگاری دارد.

اجرا کردن

نوسان

Ex:

قیمت‌های انرژی نوسانات مداوم را تجربه می‌کنند.

el vuelco [اسم]
اجرا کردن

تغییر اساسی

Ex:

سیاست آموزشی جدید یک تحول در مدرسه ایجاد کرد.

la mejora [اسم]
اجرا کردن

بهبود

Ex:

بهبود کیفیت هوا مشاهده شده است.

اجرا کردن

بدترشدن

Ex:

بدتر شدن زیرساخت‌ها نیاز به سرمایه‌گذاری فوری دارد.

اجرا کردن

سازماندهی مجدد

Ex:

بازسازماندهی برنامه به نفع همه کارکنان بود.

اجرا کردن

بهینه‌سازی

Ex:

مهندس مسئول بهینه‌سازی ماشین بود.

اجرا کردن

مدرن‌سازی

Ex:

نوسازی بیمارستان شامل تجهیزات پزشکی جدید شد.

اجرا کردن

پسرفت

Ex:

عقب‌گرد فناوری توسعه شرکت را به تأخیر انداخت.

اجرا کردن

برگشت به حالت پیشین

Ex:

برگرداندن قانون باعث ایجاد بحث در میان شهروندان شد.

inestable [صفت]
اجرا کردن

بی‌ثبات

Ex:

بازار مالی امروز ناپایدار به نظر می‌رسد.

reversible [صفت]
اجرا کردن

برگشت‌پذیر

Ex:

آسیب زیست‌محیطی در مناطق حفاظت‌شده قابل بازگشت است.