کتاب 'اینسایت' پیشرفته - بینش واژگان 5

در اینجا کلمات از Vocabulary Insight 5 در کتاب درسی Insight Advanced را پیدا خواهید کرد، مانند "غیرقابل دسترس"، "چشم انداز"، "قلمرو"، و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'اینسایت' پیشرفته
downward [صفت]
اجرا کردن

نزولی

Ex: She took a downward step into the basement .

او یک قدم به پایین به سمت زیرزمین برداشت.

اجرا کردن

غیر قابل دسترس

Ex: Due to security measures , some websites are inaccessible from certain regions .

به دلیل اقدامات امنیتی، برخی از وب‌سایت‌ها از برخی مناطق غیرقابل دسترس هستند.

wilderness [اسم]
اجرا کردن

طبیعت بکر

Ex:

مناطق وحشی توسط قانون در بسیاری از کشورها محافظت می‌شوند.

landscape [اسم]
اجرا کردن

چشم‌انداز

Ex: Autumn colors transformed the countryside landscape .
to creep [فعل]
اجرا کردن

خزیدن

Ex: In the dark cave , the explorer had to creep through narrow passages .

در غار تاریک، کاوشگر مجبور شد از گذرگاه‌های تنگ بخزد.

to advance [فعل]
اجرا کردن

پیشرفت کردن

Ex: As the negotiations progressed , both parties sought common ground to advance towards a mutually beneficial agreement .

همانطور که مذاکرات پیش می‌رفت، هر دو طرف به دنبال زمینه مشترکی برای پیشرفت به سمت یک توافق دوجانبه سودمند بودند.

to stride [فعل]
اجرا کردن

قدم‌های محکم و بلند برداشتن

Ex: The politician strode across the stage , delivering a powerful speech that captivated the audience .

سیاستمدار با قدم‌های بلند و مطمئن از روی صحنه گذشت و سخنرانی قدرتمندی ایراد کرد که مخاطبان را مجذوب خود کرد.

alternate [صفت]
اجرا کردن

یکی‌درمیان

Ex:

محله ما در تابستان‌های متناوب مهمانی‌های محله‌ای برگزار می‌کند تا سنت را ویژه نگه دارد.

alternative [صفت]
اجرا کردن

جایگزین

Ex: There are alternative treatments available for this condition .

برای این شرایط درمان‌های جایگزین موجود است.

compulsory [صفت]
اجرا کردن

اجباری

Ex: Taking a language course is compulsory for students in their first year of college .

شرکت در یک دوره زبان برای دانشجویان در سال اول دانشگاه اجباری است.

compulsive [صفت]
اجرا کردن

غیرارادی

Ex: She had a compulsive habit of organizing everything in perfect order .

او عادت وسواسی داشت که همه چیز را به طور کامل مرتب کند.

definitive [صفت]
اجرا کردن

قطعی

Ex: His research provided a definitive explanation for the phenomenon .

تحقیقات او توضیح قطعی برای پدیده ارائه داد.

definite [صفت]
اجرا کردن

صریح

Ex: He had a definite opinion on the matter .

او نظر قطعی در مورد این موضوع داشت.

economic [صفت]
اجرا کردن

اقتصادی

Ex: Economic inequality remains a significant challenge in many countries , affecting access to opportunities and resources .

نابرابری اقتصادی همچنان به عنوان یک چالش مهم در بسیاری از کشورها باقی مانده است، که دسترسی به فرصت‌ها و منابع را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

economical [صفت]
اجرا کردن

اقتصادی

Ex: They chose an economical solution that reduced production costs significantly .

آنها یک راه‌حل اقتصادی را انتخاب کردند که هزینه‌های تولید را به‌طور قابل‌توجهی کاهش داد.

historic [صفت]
اجرا کردن

تاریخی

Ex: The historian wrote a book about the historic voyages of explorers .

تاریخ‌دان کتابی درباره سفرهای تاریخی کاشفان نوشت.

historical [صفت]
اجرا کردن

تاریخی

Ex: The historical mansion is now a museum open to the public .
notable [صفت]
اجرا کردن

چشمگیر

Ex: The notable improvement in her grades was the result of hard work .

بهبود قابل توجه در نمره‌های او نتیجه تلاش سخت بود.

noticeable [صفت]
اجرا کردن

قابل توجه

Ex: The book is noticeable for its insightful analysis and engaging writing style .

این کتاب به دلیل تحلیل بینظیر و سبک نوشتاری جذابش قابل توجه است.

desert [اسم]
اجرا کردن

بیابان

Ex: He spent three days in the desert with no water .

او سه روز در بیابان بدون آب سپری کرد.

territory [اسم]
اجرا کردن

سرزمین

Ex: The ancient empire expanded its territory through a series of successful military campaigns .

امپراتوری باستانی قلمرو خود را از طریق یک سری از کارزارهای نظامی موفق گسترش داد.

island [اسم]
اجرا کردن

جزیره

Ex: We took a boat to the tropical island and spent the day lounging on the sandy beach .

ما قایقی به سمت جزیره گرمسیری گرفتیم و روز را در ساحل شنی استراحت کردیم.

to chug [فعل]
اجرا کردن

پت پت کردن

Ex: The tractor chugged through the field , breaking up the soil .

تراکتور به سختی پیش می‌رفت و خاک را می‌شکافت.

to hurtle [فعل]
اجرا کردن

شتابیدن

Ex: The speeding train hurtled along the tracks , its headlights piercing through the darkness .

قطار پرسرعت با سرعت حرکت می‌کرد روی ریل‌ها، چراغ‌هایش تاریکی را می‌درید.

to prowl [فعل]
اجرا کردن

پرسه زدن

Ex: Teenagers would prowl the mall , looking for something to do .

نوجوانان در مرکز خرید پرسه می‌زدند، به دنبال کاری برای انجام دادن.

stroll [اسم]
اجرا کردن

پیاده‌روی

Ex: A stroll in the park can be a great way to relax .

یک پیاده‌روی در پارک می‌تواند راهی عالی برای آرامش باشد.

اجرا کردن

سرعت دادن

Ex: The captain ordered the helmsman to accelerate the ship to escape an approaching storm .

کاپیتان به سکاندار دستور داد تا کشتی را شتاب دهد تا از طوفان نزدیک شونده فرار کند.

to pull up [فعل]
اجرا کردن

متوقف کردن (اتومبیل)

Ex: The delivery van pulled up outside the bakery early in the morning .

ون تحویل صبح زود بیرون نانوایی توقف کرد.

uprising [اسم]
اجرا کردن

قیام

Ex: The uprising began with peaceful protests but turned violent after police intervention .

قیام با اعتراضات مسالمت‌آمیز آغاز شد اما پس از مداخله پلیس خشونت‌آمیز شد.

crackdown [اسم]
اجرا کردن

سرکوب

Ex: The crackdown on corruption within the government led to the dismissal and prosecution of several high-ranking officials .

مبارزه با فساد در درون دولت منجر به اخراج و پیگرد قانونی چند مقام عالیرتبه شد.

washout [اسم]
اجرا کردن

شکست

Ex: His speech was a washout and failed to impress the audience .

سخنرانی او یک شکست کامل بود و نتوانست مخاطبان را تحت تأثیر قرار دهد.

downpour [اسم]
اجرا کردن

بارش شدید

Ex: We were planning a picnic , but the sudden downpour made us change our plans and stay indoors .

ما در حال برنامه‌ریزی برای یک پیک‌نیک بودیم، اما باران شدید ناگهانی باعث شد برنامه‌هایمان را تغییر دهیم و در داخل بمانیم.

outbreak [اسم]
اجرا کردن

شیوع

Ex: The scientist studied the outbreak to understand its cause and spread .

دانشمند شیوع را برای درک علت و گسترش آن مطالعه کرد.

setback [اسم]
اجرا کردن

مانع

Ex: The company experienced a setback when their main supplier went out of business .

شرکت با یک عقب‌گرد مواجه شد وقتی تامین‌کننده اصلی آنها ورشکست شد.