کتاب 'انگلیش فایل' سطح متوسط ‌‌بالا - درس 8A

در اینجا واژگان درس 8A از کتاب درسی English File Upper Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند "دزدی کردن"، "کلاهبردار"، "وندالیسم"، و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'انگلیش فایل' سطح متوسط ‌‌بالا
crime [اسم]
اجرا کردن

جرم

Ex: He was convicted of a white-collar crime and sentenced to prison .

او به جرم یقه سفید محکوم شد و به زندان محکوم شد.

punishment [اسم]
اجرا کردن

مجازات

Ex: Punishment alone may not always deter future criminal behavior ; rehabilitation programs are often necessary to address underlying issues and prevent recidivism .
to burgle [فعل]
اجرا کردن

دزدی کردن

Ex: They were horrified to learn that their home had been burgled while they were out for dinner .

آن‌ها وقتی فهمیدند که خانه‌شان در حالی که برای شام بیرون بودند دزدیده شده، وحشت‌زده شدند.

burglar [اسم]
اجرا کردن

دزد

Ex: She was devastated to learn that a burglar had stolen her grandmother ’s heirloom jewelry from the safe .

او وقتی فهمید که یک دزد جواهرات خانوادگی مادربزرگش را از گاوصندوق دزدیده است، ویران شد.

اجرا کردن

به‌زور وارد شدن (برای دزدی)

Ex: Breaking into someone 's car is a serious offense .

شکستن و ورود به ماشین کسی یک جرم جدی است.

to steal [فعل]
اجرا کردن

دزدیدن

Ex: Last night , someone stole my bicycle from the front yard .

دیشب، کسی دوچرخه‌ام را از حیاط جلو دزدید.

burglary [اسم]
اجرا کردن

دزدی

Ex: Burglary rates tend to increase during the holiday season as thieves target empty homes .

نرخ سرقت در فصل تعطیلات تمایل به افزایش دارد، زیرا دزدان خانه‌های خالی را هدف قرار می‌دهند.

blackmail [اسم]
اجرا کردن

باجگیری

Ex:

اخاذی در بسیاری از حوزه‌های قضایی جرمی جدی محسوب می‌شود و می‌تواند منجر به پیامدهای حقوقی قابل توجهی شود.

blackmailer [اسم]
اجرا کردن

باج‌گیر

Ex: The blackmailer used anonymous emails to intimidate the celebrity into giving him what he wanted .

اخاذ از ایمیل‌های ناشناس برای ترساندن سلبریتی استفاده کرد تا آنچه را که می‌خواست به او بدهد.

bribery [اسم]
اجرا کردن

رشوه

Ex: He was fired from his position when the company found out he was involved in bribery to secure business deals .

او از سمت خود اخراج شد وقتی که شرکت متوجه شد در رشوه‌خواری برای تضمین معاملات تجاری دخیل بوده است.

to bribe [فعل]
اجرا کردن

رشوه دادن

Ex: The businessman resorted to bribing competitors ' employees to gain insider information .

تاجر به رشوه دادن به کارکنان رقبا متوسل شد تا اطلاعات داخلی به دست آورد.

drug dealer [اسم]
اجرا کردن

موادفروش

Ex: The police arrested a suspected drug dealer during a raid on a known drug den .

پلیس در یک حمله به یک لانه مواد مخدر شناخته شده، یک قاچاقچی مواد مخدر مشکوک را دستگیر کرد.

to sell [فعل]
اجرا کردن

فروختن

Ex: The fashion brand sold millions of units of their new fragrance .

برند مد میلیون‌ها واحد از عطر جدید خود را فروخت.

drug [اسم]
اجرا کردن

ماده مخدر

Ex: Many countries have strict laws and regulations in place to combat the production , distribution , and use of illicit drugs .

بسیاری از کشورها قوانین و مقررات سخت‌گیرانه‌ای برای مبارزه با تولید، توزیع و مصرف مواد مخدر غیرقانونی دارند.

fraud [اسم]
اجرا کردن

کلاهبرداری

Ex: The detective worked tirelessly to uncover the fraud involving the fake charity that had been stealing donations .

کارآگاه بی‌وقفه کار کرد تا تقلب مربوط به خیریه جعلی که کمک‌های مالی را می‌دزدید را افشا کند.

fraudster [اسم]
اجرا کردن

کلاهبردار

Ex: He posed as a reputable lawyer , but was eventually exposed as a fraudster who had been stealing clients ' funds .

او به عنوان یک وکیل معتبر ظاهر شد، اما در نهایت به عنوان یک کلاهبردار که وجوه مشتریان را دزدیده بود، افشا شد.

to commit [فعل]
اجرا کردن

(جرم یا خلاف) مرتکب شدن

Ex: He was found guilty of committing embezzlement , misusing company funds for personal gain .
to hack [فعل]
اجرا کردن

هک کردن (رایانه)

Ex: Hacking a social media profile is a violation of privacy and can lead to serious legal consequences .

هک کردن یک پروفایل شبکه اجتماعی نقض حریم خصوصی است و می‌تواند عواقب قانونی جدی به دنبال داشته باشد.

hacker [اسم]
اجرا کردن

هکر

Ex: Companies invest in cybersecurity measures to protect their systems from hackers .

شرکت‌ها در اقدامات امنیت سایبری سرمایه‌گذاری می‌کنند تا سیستم‌های خود را از هکرها محافظت کنند.

to hijack [فعل]
اجرا کردن

ربودن

Ex: While negotiations were ongoing , the terrorists were continuously hijacking planes for political purposes .

در حالی که مذاکرات در جریان بود، تروریست‌ها به طور مداوم هواپیماها را برای مقاصد سیاسی ربوده می‌کردند.

hijacker [اسم]
اجرا کردن

هواپیما‌ربا

Ex: After the hijacker was caught , the airline strengthened its security measures to prevent future incidents .

پس از دستگیری دزد هواپیما، شرکت هواپیمایی اقدامات امنیتی خود را برای جلوگیری از وقایع آینده تقویت کرد.

kidnapper [اسم]
اجرا کردن

آدم‌ربا

Ex: The kidnapper was caught on surveillance cameras , which helped authorities locate him quickly .

آدم‌ربا در دوربین‌های نظارتی گرفتار شد، که به مقامات کمک کرد تا او را به سرعت پیدا کنند.

to kidnap [فعل]
اجرا کردن

آدم‌ربایی کردن

Ex: The international community condemned the act of terrorism , which included attempts to kidnap diplomats .

جامعه بین‌المللی اقدام تروریستی را محکوم کرد که شامل تلاش‌هایی برای ربودن دیپلمات‌ها بود.

to mug [فعل]
اجرا کردن

زورگیری کردن

Ex: Right now , the muggers are actively mugging unsuspecting individuals near the train station .

هم اکنون، دزدان به طور فعال در حال دزدی از افراد بی‌خبر نزدیک ایستگاه قطار هستند.

mugger [اسم]
اجرا کردن

زورگیر

Ex: The mugger was caught on camera , and the footage helped law enforcement track him down .

دزد خیابانی در دوربین گرفتار شد و تصاویر به مأموران قانون کمک کرد تا او را پیدا کنند.

to murder [فعل]
اجرا کردن

به قتل رساندن

Ex: If the crime goes unsolved , the killer will likely murder again .

اگر جرم حل نشود، قاتل احتمالاً دوباره قتل خواهد کرد.

murderer [اسم]
اجرا کردن

قاتل

Ex: Witnesses provided critical evidence that helped convict the murderer .

شاهدان شواهد حیاتی را ارائه دادند که به محکوم کردن قاتل کمک کرد.

to rape [فعل]
اجرا کردن

تجاوز کردن

Ex: The survivor spoke bravely in court , recounting the details of the night she was raped .

بازمانده با شجاعت در دادگاه صحبت کرد و جزئیات شب‌ای که تجاوز به او شد را بازگو کرد.

rapist [اسم]
اجرا کردن

متجاوز

Ex: The victim bravely testified in court , helping to bring the rapist to justice .

قربانی با شجاعت در دادگاه شهادت داد و به آوردن متجاوز به عدالت کمک کرد.

robbery [اسم]
اجرا کردن

سرقت

Ex: The victim of the robbery described the suspect to the police in detail .

قربانی سرقت، مظنون را به طور مفصل برای پلیس توصیف کرد.

smuggler [اسم]
اجرا کردن

قاچاقچی

Ex: Border control agents uncovered a network of smugglers involved in the illegal trafficking of endangered species .

ماموران کنترل مرزی شبکه‌ای از قاچاقچیان را که در قاچاق غیرقانونی گونه‌های در معرض خطر نقش داشتند، کشف کردند.

to smuggle [فعل]
اجرا کردن

قاچاق کردن

Ex: Smugglers attempted to smuggle a large quantity of narcotics across the border .

قاچاقچیان سعی کردند مقدار زیادی مواد مخدر را از مرز قاچاق کنند.

to stalk [فعل]
اجرا کردن

کسی را دنبال کردن

Ex: The detective noticed a suspicious person attempting to stalk the witness .

کارآگاه متوجه فردی مشکوک شد که سعی داشت شاهد را تعقیب کند.

terrorism [اسم]
اجرا کردن

تروریسم

Ex: The government implemented stricter security measures to combat terrorism .

دولت اقدامات امنیتی سخت‌تری را برای مبارزه با تروریسم اجرا کرد.

terrorist [اسم]
اجرا کردن

تروریست

Ex: He was identified as a terrorist after being involved in several attacks that caused widespread fear and destruction .

او پس از مشارکت در چندین حمله که باعث ترس و تخریب گسترده شد، به عنوان یک تروریست شناسایی شد.

to set off [فعل]
اجرا کردن

منفجر شدن

Ex: The soldier defused the explosive device , ensuring it would n't set off unintentionally .

سرباز دستگاه انفجاری را خنثی کرد، مطمئن شد که به صورت ناخواسته منفجر نخواهد شد.

bomb [اسم]
اجرا کردن

بمب

Ex: The bomb caused significant damage to the building , leaving several floors collapsed and many injured .

بمب خسارات قابل توجهی به ساختمان وارد کرد و باعث ریزش چندین طبقه و مجروح شدن بسیاری شد.

theft [اسم]
اجرا کردن

دزدی

Ex: The victim reported the theft of her car , which was stolen from the parking lot while she was shopping .

قربانی دزدی ماشینش را گزارش داد، که در حالی که او در حال خرید بود از پارکینگ دزدیده شد.

thief [اسم]
اجرا کردن

دزد

Ex: She was horrified when she realized the thief had taken her purse while she was distracted at the café .

او وحشت زده شد وقتی متوجه شد که دزد کیفش را برداشته در حالی که او در کافه حواسش پرت بود.

vandalism [اسم]
اجرا کردن

تخریب اموال یا اماکن

Ex: He was arrested for vandalism after being caught spray-painting graffiti on a building wall .

او به دلیل تخریب پس از اینکه در حال اسپری کردن گرافیتی روی دیوار یک ساختمان دستگیر شد، بازداشت شد.

اجرا کردن

(اماکن یا اموال را) تخریب کردن

Ex: Authorities urged citizens to report any incidents of people attempting to vandalize public monuments .

مقامات از شهروندان خواستند تا هرگونه حادثه‌ای از تلاش افراد برای تخریب بناهای عمومی را گزارش دهند.

witness [اسم]
اجرا کردن

شاهد

Ex: Being a witness to the accident left him shaken , but he was able to provide valuable information to the authorities .

شاهد بودن حادثه او را متشنج کرد، اما توانست اطلاعات ارزشمندی به مقامات ارائه دهد.

اجرا کردن

سرقت مسلحانه

Ex: The armed robbery was well-planned , with the criminals wearing masks and using weapons to force the tellers to hand over cash .

سرقت مسلحانه به خوبی برنامه‌ریزی شده بود، مجرمان ماسک زده و از سلاح استفاده کردند تا صندوقداران را مجبور به تحویل پول کنند.

fingerprint [اسم]
اجرا کردن

اثر انگشت

Ex: Modern technology allows for rapid identification through fingerprint scanning at airports and border crossings .

فناوری مدرن امکان شناسایی سریع را از طریق اسکن اثر انگشت در فرودگاه‌ها و مرزها فراهم می‌کند.

criminal [اسم]
اجرا کردن

مجرم

Ex: The detectives worked hard to catch the dangerous criminal .

کارآگاهان سخت کار کردند تا مجرم خطرناک را دستگیر کنند.

to arrest [فعل]
اجرا کردن

دستگیر کردن

Ex: Last year , the detective unexpectedly arrested the suspect after a thorough investigation .

سال گذشته، کارآگاه پس از تحقیقات جامع، به طور غیرمنتظره‌ای متهم را دستگیر کرد.

to catch [فعل]
اجرا کردن

گرفتن

Ex: She practiced how to catch a tennis ball in her spare time .

او در وقت آزادش تمرین کرد که چگونه یک توپ تنیس را گرفتن.

to charge [فعل]
اجرا کردن

متهم کردن

Ex: Last year , the authorities successfully charged the suspect with money laundering .

سال گذشته، مقامات با موفقیت متهم را به پولشویی متهم کردند.

اجرا کردن

بررسی کردن

Ex: The company hired a private firm to investigate the allegations of fraud .

شرکت یک شرکت خصوصی را برای تحقیق در مورد اتهامات تقلب استخدام کرد.

to question [فعل]
اجرا کردن

زیر سؤال بردن

Ex: They questioned the motives behind the sudden change in policy , suspecting hidden agendas .

آن‌ها به پرسش کشیدند انگیزه‌های پشت تغییر ناگهانی سیاست را، با شک به برنامه‌های پنهانی.

trial [اسم]
اجرا کردن

محاکمه

Ex: The trial attracted a lot of media attention due to the high-profile nature of the case .

محاکمه به دلیل ماهیت پرونده پر سر و صدا، توجه زیادی از رسانه‌ها را به خود جلب کرد.

accused [اسم]
اجرا کردن

فرد متهم

Ex:

متهم در طول بیشتر بازجویی سکوت کرد و از پاسخ به هر یک از سوالات کارآگاه خودداری کرد.

acquitted [صفت]
اجرا کردن

تبرئه

Ex: The acquitted defendant expressed relief outside the courthouse .

متهم تبرئه‌شده در خارج از دادگاه ابراز آرامش کرد.

court [اسم]
اجرا کردن

دادگاه

Ex: The court ruled in favor of the plaintiff in the civil case .

دادگاه به نفع خواهان در پرونده مدنی حکم داد.

evidence [اسم]
اجرا کردن

مدرک

Ex: DNA evidence recovered from the victim 's clothing helped to identify the criminal and secure a conviction .

شواهد دی‌ان‌آی بازیابی شده از لباس قربانی به شناسایی مجرم و تضمین محکومیت کمک کرد.

guilty [صفت]
اجرا کردن

گناهکار

Ex: She confessed she was guilty of the wrongdoing .

او اعتراف کرد که در رفتار نادرست مقصر بوده است.

innocent [صفت]
اجرا کردن

بی‌گناه

Ex: The innocent employee was cleared of suspicion after a thorough investigation revealed their innocence .

کارمند بی‌گناه پس از یک تحقیق دقیق که بی‌گناهی او را آشکار کرد، از سوءظن تبرئه شد.

judge [اسم]
اجرا کردن

قاضی

Ex: The judge sentenced the defendant to five years in prison for their crimes .

قاضی متهم را به دلیل جنایاتش به پنج سال زندان محکوم کرد.

jury [اسم]
اجرا کردن

هیئت‌منصفه

Ex: After the closing arguments , the jury was sent to the deliberation room to discuss the case .

پس از سخنرانی‌های پایانی، هیئت منصفه برای بحث در مورد پرونده به اتاق مشورت فرستاده شد.

proof [اسم]
اجرا کردن

مدرک

Ex: The historical documents served as proof of the ancient civilization 's advanced engineering skills .

اسناد تاریخی به عنوان اثبات مهارت‌های پیشرفته مهندسی تمدن باستانی عمل کردند.

to sentence [فعل]
اجرا کردن

محکوم کردن

Ex: Last year , the jury unanimously sentenced the defendant to a lengthy prison term .

سال گذشته، هیئت منصفه متهم را به اجماع به یک دوره طولانی زندان محکوم کرد.

verdict [اسم]
اجرا کردن

حکم

Ex: The verdict brought closure to the long and contentious legal battle .

حکم به نبرد حقوقی طولانی و پرتنش پایان داد.