کتاب 'فیس تو فیس' متوسطه - واحد 2 - 2B

در اینجا واژگان از واحد 2 - 2B در کتاب درسی Face2Face Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند "کباب کردن"، "باربیکیو"، "سرخ کردن سریع"، و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'فیس تو فیس' متوسطه
food [اسم]
اجرا کردن

غذا

Ex: The children were hungry and eagerly devoured their food .

بچه ها گرسنه بودند و با اشتیاق غذای خود را خوردند.

cooking [اسم]
اجرا کردن

آشپزی

Ex:

یکی از سرگرمی‌های من پختن غذاهای عجیب و غریب است.

peach [اسم]
اجرا کردن

هلو

Ex: She enjoyed a ripe peach for a refreshing summer snack .

او از یک هلو رسیده به عنوان یک میان وعده تابستانی خنک لذت برد.

bean [اسم]
اجرا کردن

لوبیا

Ex: She cooked rice and beans for a simple meal .

او برنج و لوبیا را برای یک وعده غذایی ساده پخت.

grill [اسم]
اجرا کردن

کباب‌پز

Ex: They installed a new grill in their backyard for summer barbecues .

آن‌ها یک گریل جدید در حیاط خلوت خود برای باربیکیوهای تابستانی نصب کردند.

peanut [اسم]
اجرا کردن

بادام‌زمینی

Ex:

او یک کیسه کوچک از بادام زمینی برای سفر جاده‌ای خود بسته‌بندی کرد.

lamb [اسم]
اجرا کردن

بره

Ex: The farmer took care of the newborn lambs in the barn .

کشاورز از بره‌های تازه متولد شده در انبار مراقبت کرد.

chilli [اسم]
اجرا کردن

فلفل چیلی

Ex: She grew her own chillis in the backyard for cooking .

او فلفل‌های خود را در حیاط پشتی برای آشپزی پرورش داد.

onion [اسم]
اجرا کردن

پیاز

Ex:

بچه‌ها از حلقه‌های پیاز به عنوان یک غذای جانبی ترد لذت بردند.

coconut [اسم]
اجرا کردن

نارگیل

Ex: He bought a whole coconut from the market and used a hammer to break it open .

او یک نارگیل کامل از بازار خرید و از چکش برای شکستن آن استفاده کرد.

barbecue [اسم]
اجرا کردن

کباب‌پز

Ex: The barbecue was fired up , and the aroma of grilled chicken filled the air .

باربیکیو روشن شده بود و عطر مرغ کبابی هوا را پر کرده بود.

flour [اسم]
اجرا کردن

آرد

Ex:

آنها از آرد گندم کامل به جای آرد سفید برای یک گزینه سالم‌تر استفاده می‌کنند.

cucumber [اسم]
اجرا کردن

خیار

Ex: We made a refreshing cucumber salsa with tomatoes , onions , and cilantro .

ما یک سالسای خنک با خیار، گوجه‌فرنگی، پیاز و گشنیز درست کردیم.

pineapple [اسم]
اجرا کردن

آناناس

Ex: She uses a special tool to cut the pineapple into rings .

او از یک ابزار خاص برای برش آناناس به صورت حلقه‌ای استفاده می‌کند.

beef [اسم]
اجرا کردن

گوشت گاو

Ex: The recipe called for braising beef short ribs in red wine until they were fall-off-the-bone tender .

دستور پخت خواستار تفت دادن دنده‌های کوتاه گاو در شراب قرمز تا زمانی که به اندازه‌ای نرم شوند که از استخوان جدا شوند، بود.

to boil [فعل]
اجرا کردن

آب‌پز کردن

Ex: We will boil the vegetables for dinner .

ما سبزیجات را برای شام می‌جوشانیم.

herb [اسم]
اجرا کردن

سبزی

Ex: The garden is filled with an assortment of herbs like parsley , sage , and cilantro .

باغ پر از انواع گیاهان دارویی مانند جعفری، مریم گلی و گشنیز است.

spice [اسم]
اجرا کردن

ادویه

Ex: The recipe calls for a pinch of spice for added flavor .

دستور غذا به یک قاشق چای‌خوری ادویه برای افزودن طعم نیاز دارد.

avocado [اسم]
اجرا کردن

آووکادو

Ex: I made a delicious avocado and shrimp salad for lunch .

من برای ناهار یک سالاد خوشمزه از آووکادو و میگو درست کردم.

to fry [فعل]
اجرا کردن

سرخ کردن

Ex: She watched her grandmother fry the potatoes .

او تماشا کرد که مادربزرگش سیب‌زمینی‌ها را سرخ می‌کند.

sauce [اسم]
اجرا کردن

سس

Ex: We dipped our spring rolls in a sweet and sour sauce .

ما رول های بهاری خود را در یک سس شیرین و تر فرو بردیم.

to stir fry [عبارت]
اجرا کردن

با حرارت بالا تفت دادن

Ex:
hot dog [اسم]
اجرا کردن

هات‌داگ

Ex: We cooked hot dogs over the fire during our camping trip .

ما در طول سفر کمپینگمان هات داگها را روی آتش پختیم.

cream [اسم]
اجرا کردن

خامه

Ex:

آنها از یک برش کیک با لایه‌ای از خامه زده شده و توت‌های تازه لذت بردند.

اجرا کردن

فلفل سبز

Ex: Green pepper has a slightly bitter flavor compared to red peppers .

فلفل سبز در مقایسه با فلفل قرمز طعم کمی تلخ دارد.

red pepper [اسم]
اجرا کردن

فلفل قرمز

Ex: The red pepper was stuffed with a mixture of rice and ground meat before baking .

فلفل قرمز قبل از پختن با مخلوطی از برنج و گوشت چرخ کرده پر شده بود.

noodle [اسم]
اجرا کردن

رشته‌فرنگی

Ex: I enjoyed a comforting bowl of chicken noodle soup on a chilly evening .

من از یک کاسه آرامش‌بخش سوپ مرغ با نودل در یک عصر سرد لذت بردم.

to bake [فعل]
اجرا کردن

پختن

Ex: The recipe calls for baking the potatoes until they are tender .

دستور پخت نیاز به پختن سیب‌زمینی‌ها تا زمانی که نرم شوند دارد.

pie [اسم]
اجرا کردن

پای (نوعی کیک)

Ex: We cooked a spinach and feta pie for our vegetarian guest .

ما یک پای اسفناج و پنیر فتا برای مهمان گیاهخوارمان پختیم.

fruit [اسم]
اجرا کردن

میوه

Ex:

من دوست دارم روزم را با یک کاسه سالاد میوه تازه شروع کنم، پر از توت‌فرنگی‌های آبدار، آناناس و پرتقال.

vegetable [اسم]
اجرا کردن

سبزیجات

Ex: I tossed the roasted vegetables with olive oil and a sprinkle of salt and pepper .

من سبزیجات کبابی را با روغن زیتون و کمی نمک و فلفل مخلوط کردم.

meat [اسم]
اجرا کردن

گوشت

Ex: She seasoned the meat with herbs and spices before cooking .

او قبل از پختن، گوشت را با گیاهان و ادویه‌ها طعم دار کرد.