to give a reason or explanation to avoid doing something or to explain a mistake or failure
بهانه آوردن
در اینجا واژگان از واحد 16 - بخش 1 در کتاب درسی Interchange Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند "شکایت"، "بازگشت به حالت اول"، "راه حل"، و غیره.
مرور
فلشکارتها
املای کلمه
آزمون
to give a reason or explanation to avoid doing something or to explain a mistake or failure
بهانه آوردن
owning a very small amount of money or a very small number of things
فقیر
او میخواست به خانواده فقیر که برای تهیه مایحتاج اولیه مانند غذا و لباس تلاش میکردند کمک کند.
a task or piece of work that someone is asked to do as part of their job
کار محول شده
مدیرش به او یک تکلیف سخت داد.
(of an email) to not reach the intended recipient and return to the sender because of an incorrect address or an error
(ایمیل) برگشت خوردن
پاسخ خودکار نشان داد که ایمیل برگشت خورده است.
to give parts of one's body like blood, organs, tissues or other substances for medical purposes such as research, transplants, or treatment
(اعضای بدن یا خون) اهدا کردن
او تصمیم گرفت در کمپین محلی خون اهدا کند.
the red liquid that the heart pumps through the body, carrying oxygen to and carbon dioxide from the tissues
خون
اهدای خون میتواند جانها را نجات دهد و به نیازمندان کمک کند.
to keep something in a secret place, preventing it from being seen
مخفی کردن
او دفتر خاطراتش را در یک کشوی مخفی پنهان کرد تا آن را خصوصی نگه دارد.
a specially shaped piece of metal used for locking or unlocking a door, starting a car, etc.
کلید
او دستش را داخل کیفش کرد تا کلید در ورودی را بردارد.
any major public road that connects cities or towns
بزرگراه
آنها در اتوبان سفر کردند تا سریعتر به مقصد برسند.
to use words and our voice to show what we are thinking or feeling
گفتن
او میگفت که میخواهد شغلش را ترک کند و به دور دنیا سفر کند.
to reach a location, particularly as an end to a journey
رسیدن
پس از یک پرواز طولانی، بالاخره به پاریس رسیدیم.
to go away from somewhere
رفتن
او دوستانش را در مهمانی بدون هیچ خداحافظی ترک کرد.
to use words and give someone information
گفتن
آیا او به شما در مورد پروژه جدید گفت؟
to use words in a question form or tone to get answers from someone
پرسیدن
میتوانید از او بپرسید که آیا فردا در جلسه خواهد بود؟
to take and lift something or someone up
بلند کردن
او چمدان را برداشت و به سمت ایستگاه تاکسی رفت.
something that a person says or writes that shows they regret what they did to someone
عذرخواهی
او برای از دست دادن جشن تولد یک عذرخواهی به دوستش فرستاد.
a typically minor health issue or condition for which one seeks medical assistance
ناراحتی (جسمی)
او به دلیل شکایت مداوم معده به پزشک مراجعه کرد.
information or details that are given to make something clear or easier to understand
توضیح
او در جلسه توضیح واضحی از سیاست جدید ارائه داد.
a suggestion or thought about something that we could do
ایده
سارا یک ایده درخشان برای جمعآوری کمکهای مالی پیشنهاد داد.
a written or spoken request to someone, asking them to attend a party or event
دعوتنامه
او یک دعوتنامه برای جشن تولد دوستش در آخر هفته آینده دریافت کرد.
something a person says that is intended to make others laugh
جوک
او یک جوک خندهدار گفت که همه را در مهمانی به خنده انداخت.
to intentionally say or write something that is not true
دروغ گفتن
او درباره سنش دروغ میگوید تا مسنتر به نظر برسد.
to present or propose something to someone
ارائه کردن
او با مهربانی کمک خود را به هر کسی که نیاز داشت پیشنهاد داد.
something that explains an action or event
دلیل
او یک دلیل معتبر برای دیر رسیدن به جلسه ارائه داد.
to ask for something politely or formally
درخواست کردن
او به دلیل شرایط پیشبینی نشده تصمیم گرفت زمان بیشتری برای تکمیل پروژه درخواست کند.
a way in which a problem can be solved or dealt with
راهحل
تیم برای یافتن یک راهحل خلاقانه برای چالش طراحی طوفان فکری کرد.
the act of putting an idea or plan forward for someone to think about
پیشنهاد
پیشنهاد او برای سادهسازی گردش کار شرکت با استقبال خوبی از سوی تیم مواجه شد.
the true principles or facts about something, in contrast to what is imagined or thought
حقیقت
a piece of paper or card that shows you can do or get something, like ride on a bus or attend an event
بلیت
او بلیط خود را گم کرد و مجبور شد در باجه بلیط یک بلیط جدید بگیرد.
to be present at a meeting, event, conference, etc.
شرکت کردن
کارمندان باید در جلسه آموزش اجباری هفته آینده شرکت کنند.
calculated by adding a set of numbers together and dividing this amount by the total number of amounts in that set
میانگین
نمره میانگین او در کلاس ریاضی 85٪ است.
someone who is paid by another to work for them
کارمند
رئیس انتظار داشت که همه کارمندان هر روز سر وقت به کار بیایند.