واژگان ضروری برای TOEFL - Employment

در اینجا شما برخی از کلمات انگلیسی مربوط به اشتغال، مانند "کار"، "شاگرد"، "موقعیت" و غیره را که برای آزمون TOEFL مورد نیاز است، یاد خواهید گرفت.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
واژگان ضروری برای TOEFL
occupation [اسم]
اجرا کردن

شغل

Ex: Despite the risks involved , firefighting is a noble and respected occupation dedicated to protecting communities .

علیرغم خطرات موجود، آتشنشانی یک شغل نجیب و مورد احترام است که به محافظت از جوامع اختصاص دارد.

vacancy [اسم]
اجرا کردن

فرصت شغلی

Ex: She received an email notification about a vacancy for a software developer .

او یک اطلاعیه ایمیل درباره یک موقعیت شغلی خالی برای یک توسعه دهنده نرم افزار دریافت کرد.

internship [اسم]
اجرا کردن

دوره کارآموزی

Ex: Many students take summer internships to build their resumes before entering the job market .

بسیاری از دانشجویان کارآموزی تابستانی انجام می‌دهند تا رزومه خود را قبل از ورود به بازار کار تقویت کنند.

apprentice [اسم]
اجرا کردن

کارآموز

Ex: He started as an apprentice and later became a master carpenter .

او به عنوان یک شاگرد شروع کرد و بعدها به یک استادکار نجار تبدیل شد.

workforce [اسم]
اجرا کردن

نیروی کار

Ex: The tech industry is known for its diverse and highly skilled workforce .

صنعت فناوری به دلیل نیروی کار متنوع و بسیار ماهر خود شناخته شده است.

اجرا کردن

منابع انسانی

Ex: Retaining top human resources has become a strategic priority .

منابع انسانی به یک اولویت استراتژیک تبدیل شده است.

personnel [اسم]
اجرا کردن

کارمندان

Ex: Security personnel were stationed at every entrance .

پرسنل امنیتی در هر ورودی مستقر شده بودند.

colleague [اسم]
اجرا کردن

همکار

Ex: My colleague shared valuable insights during the meeting , which helped us refine our strategy for the upcoming quarter .

همکار من بینش‌های ارزشمندی را در جلسه به اشتراک گذاشت، که به ما کمک کرد استراتژی خود را برای سه ماهه آینده اصلاح کنیم.

labor [اسم]
اجرا کردن

کار سخت

Ex: The labor involved in building the new bridge required strength and endurance .

کار درگیر در ساخت پل جدید به قدرت و استقامت نیاز داشت.

laborer [اسم]
اجرا کردن

کارگر

Ex: The laborer 's job involves lifting , carrying , and transporting materials on the construction site .

کار کارگر شامل بلند کردن، حمل و نقل مواد در محل ساخت و ساز می‌شود.

commission [اسم]
اجرا کردن

کمیسیون

Ex: The agent received a commission for finding a buyer .

عامل برای پیدا کردن یک خریدار کمیسیون دریافت کرد.

contract [اسم]
اجرا کردن

قرارداد

Ex: The contract between the landlord and tenant specifies the rent and lease duration .

قرارداد بین صاحبخانه و مستاجر، اجاره و مدت اجاره را مشخص می‌کند.

pension [اسم]
اجرا کردن

حقوق بازنشستگی

Ex: She was concerned about the security of her pension following the company 's financial difficulties .

او نگران امنیت بازنشستگی خود پس از مشکلات مالی شرکت بود.

salary [اسم]
اجرا کردن

حقوق و دستمزد

Ex: The average salary in this industry has increased .

حقوق متوسط در این صنعت افزایش یافته است.

اجرا کردن

حداقل دستمزد

Ex: They organized a rally to demand a higher minimum wage .

آنها یک تجمع برای درخواست حداقل دستمزد بالاتر ترتیب دادند.

to exploit [فعل]
اجرا کردن

استثمار کردن

Ex: Some companies exploit their employees by implementing unpaid overtime .

برخی از شرکت‌ها با اجرای اضافه‌کاری بدون دستمزد، کارکنان خود را استثمار می‌کنند.

to strike [فعل]
اجرا کردن

اعتصاب کردن

Ex: He is planning to strike if their demands are not met .

او قصد دارد در صورت عدم برآورده شدن خواسته‌هایشان اعتصاب کند.

اجرا کردن

کم‌اشتغال

Ex: The underemployed workforce seeks opportunities for career advancement and better utilization of their skills .

نیروی کار کم‌بهره‌مند به دنبال فرصت‌هایی برای پیشرفت شغلی و استفاده بهتر از مهارت‌های خود است.

monotonous [صفت]
اجرا کردن

یکنواخت

Ex: The monotonous routine of his daily life left him yearning for excitement and new experiences .

روال یکنواخت زندگی روزمره او او را مشتاق هیجان و تجربیات جدید کرد.

exhausting [صفت]
اجرا کردن

به‌شدت خسته‌کننده

Ex: The exhausting hike up the mountain left them drained but exhilarated .

پیاده‌روی خسته‌کننده به کوه آن‌ها را خسته اما هیجان‌زده گذاشت.

challenging [صفت]
اجرا کردن

چالش‌برانگیز

Ex:

نوشتن یک مقاله تحقیقی می‌تواند چالش‌برانگیز باشد، نیاز به تحقیق جامع و تحلیل انتقادی دارد.

demanding [صفت]
اجرا کردن

دشوار

Ex:

تعادل بین تکالیف مدرسه و فعالیت‌های فوق‌برنامه می‌تواند برای دانش‌آموزان سخت باشد و نیاز به مدیریت زمان و سازماندهی دارد.

rewarding [صفت]
اجرا کردن

پرثمر

Ex: Receiving recognition for one 's hard work is rewarding , as it validates one 's efforts .

دریافت قدردانی برای کار سخت رضایتبخش است، زیرا تلاش‌های فرد را تأیید می‌کند.

tedious [صفت]
اجرا کردن

خسته‌کننده

Ex: Listening to the lecturer drone on about the same topic for hours became tedious after a while .

گوش دادن به سخنرانی که ساعت‌ها درباره یک موضوع یکنواخت صحبت می‌کرد پس از مدتی خسته‌کننده شد.

bonus [اسم]
اجرا کردن

پاداش

Ex: They are expecting a good bonus as business was very profitable this year .

آن‌ها انتظار یک پاداش خوب را دارند زیرا کسب‌وکار امسال بسیار سودآور بوده است.

اجرا کردن

چند کار را با هم انجام دادن

Ex: Parents often need to multitask , balancing work responsibilities with household chores and caring for their children .

والدین اغلب نیاز به چندوظیفگی دارند، تعادل بین مسئولیت‌های کاری، کارهای خانه و مراقبت از فرزندانشان.

placement [اسم]
اجرا کردن

پیداکردن (خانه، شغل، مدرسه) برای دیگری

to resign [فعل]
اجرا کردن

استعفا دادن

Ex: The mayor announced his decision to resign from office .

شهردار تصمیم خود را برای استعفا از سمتش اعلام کرد.

workload [اسم]
اجرا کردن

حجم کاری

Ex: He asked for an assistant to help with his increasing workload .

او برای کمک با بار کاری رو به افزایشش یک دستیار خواست.

overtime [اسم]
اجرا کردن

اضافه‌کاری

Ex: The company pays double for overtime hours .

شرکت برای ساعت‌های اضافه کار دو برابر پرداخت می‌کند.

well-paid [صفت]
اجرا کردن

با درآمد بالا

Ex: After years of experience and dedication , she finally landed a well-paid position as a senior executive in the company .
supervisor [اسم]
اجرا کردن

سرپرست

Ex: Our supervisor conducts regular meetings to discuss team progress .

سرپرست ما جلسات منظمی را برای بحث در مورد پیشرفت تیم برگزار می‌کند.