سطح متوسط - جرم و عدالت

واژگان را برای صحبت در مورد جرایم، تحقیقات و سیستم قضایی به زبان فرانسوی یاد بگیرید.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
سطح متوسط
le délit [اسم]
اجرا کردن

جرم

Ex:

پلیس در حال تحقیق در مورد این جرم مالی است.

l'agression [اسم]
اجرا کردن

تجاوز

Ex:

این کشور هر گونه تجاوز علیه غیرنظامیان را محکوم می‌کند.

cambrioler [فعل]
اجرا کردن

دستبرد زدن

Ex:

پلیس در حال بررسی یک سرقت اخیر است.

violer [فعل]
اجرا کردن

زیر پا گذاشتن

Ex:

این معاهده نباید تحت هیچ بهانه‌ای نقض شود.

l'homicide [اسم]
اجرا کردن

قتل

Ex:

آمار قتل امسال افزایش یافته است.

l'assassin [اسم]
اجرا کردن

قاتل

Ex:

محاکمه قاتل فردا آغاز خواهد شد.

le suicide [اسم]
اجرا کردن

خودکشی

Ex:

نرخ خودکشی در سال‌های اخیر افزایش یافته است.

détenu [صفت]
اجرا کردن

زندانی

Ex:

بازدید خانواده‌ها از زندانیان مجاز است.

le coupable [اسم]
اجرا کردن

گناهکار

Ex:

مقصر به جرم خود اعتراف کرد.

innocent [صفت]
اجرا کردن

بی‌گناه

Ex:

او آزاد شد زیرا بی‌گناه بود.

le suspect [اسم]
اجرا کردن

مظنون

Ex:

مظنون ادعا می‌کند که بی‌گناه است.

l'accusé [اسم]
اجرا کردن

متهم

Ex:

متهم در طول دادگاه سکوت کرد.

accuser [فعل]
اجرا کردن

متهم کردن

Ex:

بدون دانستن حقایق مرا متهم نکن!

arrêter [فعل]
اجرا کردن

دستگیر کردن

Ex:

او به دلیل رانندگی در حالت مستی دستگیر شد.

relâcher [فعل]
اجرا کردن

آزاد کردن

Ex:

لطفاً لاک‌پشت را در دریا رها کنید.

convoquer [فعل]
اجرا کردن

احضار کردن

Ex:

مدیر کارمند را برای یک تنبیه فراخواند.

enquêter [فعل]
اجرا کردن

تحقیق کردن

Ex:

بازرس چند هفته‌ای است که تحقیق می‌کند.

soupçonner [فعل]
اجرا کردن

مظنون شدن

Ex:

شک دارند که مشکلی در سیستم وجود دارد.

la barre [اسم]
اجرا کردن

جایگاه شهود (دادگاه)

Ex:

گواهی او در محل شهادت سه ساعت طول کشید.

le verdict [اسم]
اجرا کردن

رای هیئت منصفه

Ex:

پس از اعلام حکم، سالن ساکت ماند.

la preuve [اسم]
اجرا کردن

مدرک

Ex:

شواهد نشان می‌دهد که او حقیقت را می‌گوید.

اجرا کردن

گناه

Ex:

او پس از حادثه احساس گناه شدیدی می‌کند.

le criminel [اسم]
اجرا کردن

مجرم

Ex:

مجرم در مقابل قاضی به عمل خود اعتراف کرد.

اجرا کردن

جرم

Ex:

این تخلف ممکن است برای او جریمه سنگینی به همراه داشته باشد.

la prison [اسم]
اجرا کردن

زندان

Ex:

او از رفتن به زندان می‌ترسد.

pénétrer [فعل]
اجرا کردن

داخل شدن

Ex:

کشتی به آب‌های سرزمینی نفوذ کرد.

اجرا کردن

بازرس

Ex:

بازرس با تیم خود کار می‌کند تا پرونده را به سرعت حل کند.

سطح متوسط
روابط خانوادگی و عاشقانه ظاهر و جذابیت صفات شخصیتی احساسات و هیجانات
بیان احساسات و واکنش‌ها توصیف کیفیت‌ها و برداشت‌ها حرکات و جنبش‌های بدنی فرآیندهای ذهنی
ادراک‌ها و احساسات ارتباط و تعاملات شفاهی اشیاء خانگی مسکن و چیدمان خانه
خودآموز و تعمیرات خانگی کارهای خانه و نظافت باغبانی و کشاورزی بانکداری و پول
خرید و فروش تجارت و کسب‌وکار تبلیغات و بازاریابی ثروت و موفقیت
شکست و فقر محیط زیست و بلایای طبیعی طبیعت و حیوانات آب و هوا و اقلیم
جامعه و شهروندی Ville سیاست و دولت قانون و انضباط
جرم و عدالت جنگ و درگیری‌ها Histoire Religion
آموزش، مطالعات و علوم حمل و نقل و جابجایی ماشین و رانندگی دستگاه‌ها و انفورماتیک
ارتباطات دیجیتال و شبکه‌های اجتماعی ورزش‌ها و فعالیت‌های بدنی بدن انسان سلامتی، پزشکی و مراقبت
مد و لباس مواد و بافت‌ها مراقبت از بدن و زیبایی لوازم آرایشی و آرایش
تفریح و استراحت تعطیلات و گردشگری تغذیه و مواد غذایی آشپزی
سینما و تئاتر هنر و ادبیات رسانه و سرگرمی Musique
جشن‌ها و مراسم بازی‌ها و مسابقات مقادیر و اندازه‌گیری‌ها قیدها