واژگان برای IELTS Academic (نمره 8-9) - Intelligence

در اینجا، شما برخی از کلمات انگلیسی مربوط به هوش را که برای آزمون آکادمیک آیلتس ضروری هستند، یاد خواهید گرفت.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
واژگان برای IELTS Academic (نمره 8-9)
اجرا کردن

زیرک

Ex: The perspicacious consultant offered valuable insights , helping the company streamline its operations for increased efficiency .

مشاور تیزبین بینش‌های ارزشمندی ارائه داد و به شرکت کمک کرد تا عملیات خود را برای افزایش کارایی ساده‌سازی کند.

sage [صفت]
اجرا کردن

عاقل و باتجربه

Ex:

در زمان‌های عدم اطمینان، مردم اغلب به کتاب‌های نوشته شده توسط نویسندگان حکیم برای راهنمایی و روشنگری روی می‌آورند.

savvy [صفت]
اجرا کردن

کارکشته

Ex: With her savvy marketing strategies , she quickly grew her small business into a thriving enterprise .

با استراتژی‌های بازاریابی حرفه‌ای خود، او به سرعت کسب‌وکار کوچک خود را به یک شرکت پررونق تبدیل کرد.

shrewd [صفت]
اجرا کردن

زیرک

Ex: The shrewd investor anticipated market trends and adjusted his portfolio accordingly , maximizing profits .

سرمایه‌گذار زیرک روندهای بازار را پیش‌بینی کرد و پرتفوی خود را بر این اساس تنظیم کرد و سود را به حداکثر رساند.

solomonic [صفت]
اجرا کردن

عاقل و بالغ

Ex: The manager demonstrated solomonic leadership by making decisions that considered both short-term and long-term consequences .

مدیر با تصمیم‌گیری‌هایی که پیامدهای کوتاه‌مدت و بلندمدت را در نظر می‌گرفت، رهبری سلیمانی را نشان داد.

discerning [صفت]
اجرا کردن

موشکاف

Ex:

خواننده بینا متوجه مضامین ظریف بافته شده در سراسر رمان خواهد شد.

اجرا کردن

سریع و کارآمد در تصمیم‌گیری

Ex: In a crisis , it 's important to rely on your quick-thinking skills to stay calm and find a solution .

در بحران، مهم است که به مهارت‌های تفکر سریع خود تکیه کنید تا آرام بمانید و راه‌حلی پیدا کنید.

brainy [صفت]
اجرا کردن

باهوش

Ex: The brainy detective quickly pieced together the clues to solve the mysterious case .

کارآگاه باهوش به سرعت سرنخ‌ها را کنار هم گذاشت تا پرونده مرموز را حل کند.

cerebral [صفت]
اجرا کردن

هوشمندانه

Ex: The film 's plot was cerebral , exploring philosophical questions and complex character motivations .

طرح فیلم ذهنی بود، که به بررسی سوالات فلسفی و انگیزه‌های پیچیده شخصیت‌ها می‌پرداخت.

dense [صفت]
اجرا کردن

کندذهن

Ex: It ’s frustrating when someone is so dense they ca n’t follow a simple explanation .

وقتی کسی آنقدر کندذهن است که نمی‌تواند یک توضیح ساده را دنبال کند، ناامیدکننده است.

moronic [صفت]
اجرا کردن

پوچ و احمقانه

Ex: The moronic driver ignored traffic signals , causing a dangerous situation on the road .

راننده احمق چراغ‌های راهنمایی را نادیده گرفت و باعث ایجاد وضعیتی خطرناک در جاده شد.

vacuous [صفت]
اجرا کردن

پوچ یا بی‌معنی

Ex: The professor was unimpressed with the vacuous essays submitted by some students , noting a lack of critical analysis .

استاد از مقالات توخالی ارائه شده توسط برخی از دانشجویان تحت تأثیر قرار نگرفت و به کمبود تحلیل انتقادی اشاره کرد.

dim [صفت]
اجرا کردن

کندذهن

Ex: He made a dim remark that revealed his lack of understanding of the topic .

او یک نظر کم‌روشن داد که نشان‌دهنده عدم درک او از موضوع بود.

obtuse [صفت]
اجرا کردن

کندذهن

Ex: His obtuse demeanor made it difficult for others to connect with him on an emotional level .

رفتار کندذهن او ارتباط برقرار کردن دیگران با او را در سطح عاطفی دشوار می‌کرد.

nescient [صفت]
اجرا کردن

ناآگاه

Ex: The committee member 's nescient remarks during the discussion underscored the importance of informed decision-making .

اظهارات نادان عضو کمیته در طول بحث بر اهمیت تصمیم‌گیری آگاهانه تأکید کرد.

nonsensical [صفت]
اجرا کردن

مزخرف

Ex: The student 's essay was criticized for its nonsensical structure and lack of a coherent thesis .

مقاله دانشجو به خاطر ساختار بی‌معنی و عدم وجود یک تز منسجم مورد انتقاد قرار گرفت.

boneheaded [صفت]
اجرا کردن

احمقانه

Ex: Ignoring the weather forecast was a boneheaded move , and they found themselves unprepared for the sudden storm .

نادیده گرفتن پیش‌بینی آب و هوا یک حرکت احمقانه بود، و آنها خود را برای طوفان ناگهانی آماده نیافتند.

gormless [صفت]
اجرا کردن

گیج یا ناآگاه

Ex:

گردشگر ساده لوح با چهره ای گیج در شهر پرسه می زد، واضح بود که گم شده است.

اجرا کردن

گیج و حواس‌پرت

Ex: The scatterbrained student struggled to keep their assignments organized , often submitting work late or incomplete .

دانش آموز حواس پرت برای سازماندهی تکالیفش تلاش می‌کرد، اغلب کارها را دیر یا ناقص تحویل می‌داد.

farsighted [صفت]
اجرا کردن

آماده و برنامه ریزی شده

Ex: The farsighted CEO implemented measures to address environmental concerns , recognizing the significance of sustainability for the company 's future .

مدیرعامل دوراندیش اقداماتی را برای رسیدگی به نگرانی‌های زیست‌محیطی اجرا کرد و اهمیت پایداری را برای آینده شرکت به رسمیت شناخت.

واژگان برای IELTS Academic (نمره 8-9)
اندازه و مقیاس ابعاد و مناطق وزن و پایداری اشکال
افزایش مقدار کاهش مقدار Intensity Speed
Significance بی نظیری Value Complexity
چالش‌ها Quality Success Failure
شکل بدن سن و ظاهر Wellness Intelligence
ویژگی های انسانی پاسخ‌های عاطفی مثبت پاسخ‌های عاطفی منفی حالت‌های عاطفی مثبت
حالت‌های عاطفی منفی رفتارهای اجتماعی طعم‌ها و بوها بافت‌ها
صداها Temperature نظرات افکار و تصمیمات
تشویق و دلسردی احترام و تایید درخواست و پیشنهاد تلاش و پیشگیری
حرکات زبان بدن و حرکات فرماندهی و اعطای مجوزها درگیر شدن در ارتباط کلامی
خوردن و نوشیدن تهیه غذا Science تغییر و شکل دادن
Education Astronomy Physics Biology
Chemistry Geology Philosophy Psychology
ریاضیات و نمودارها Geometry Environment انرژی و قدرت
چشم انداز و جغرافیا Engineering Technology Internet
Computer History Religion فرهنگ و عرف
Language Arts Music فیلم و تئاتر
Literature Architecture Marketing Finance
Management Medicine بیماری و علائم Law
Crime Punishment Government Politics
War Measurement احساسات سفر و مهاجرت
Weather Pollution فجایع حیوانات
غذا و نوشیدنی قیدهای حالت