واژگان برای IELTS General (نمره 6-7) - حرکات

در اینجا، شما برخی از کلمات انگلیسی مربوط به حرکات را که برای آزمون آموزش عمومی آیلتس ضروری هستند، یاد خواهید گرفت.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
واژگان برای IELTS General (نمره 6-7)
to jog [فعل]
اجرا کردن

آهسته دویدن

Ex: They jog along the beach at sunset .

آن‌ها در غروب آفتاب در امتداد ساحل می‌دوند.

to step [فعل]
اجرا کردن

قدم برداشتن

Ex: The cat stepped cautiously onto the unfamiliar surface .

گربه با احتیاط روی سطح ناآشنا قدم گذاشت.

to rush [فعل]
اجرا کردن

عجله کردن

Ex: Seeing the approaching storm , the beachgoers decided to rush back to their cars .

با دیدن طوفانی که نزدیک می‌شد، مسافران ساحل تصمیم گرفتند به سمت ماشین‌هایشان عجله کنند.

to sneak [فعل]
اجرا کردن

یواشکی حرکت کردن

Ex: While the guards were distracted , the spy was sneaking through the dark corridor .

در حالی که نگهبانان حواسشان پرت بود، جاسوس در حال خزیدن از راهروی تاریک بود.

to creep [فعل]
اجرا کردن

خزیدن

Ex: In the dark cave , the explorer had to creep through narrow passages .

در غار تاریک، کاوشگر مجبور شد از گذرگاه‌های تنگ بخزد.

to tiptoe [فعل]
اجرا کردن

روی نوک پا راه رفتن

Ex: To avoid being noticed , he tiptoed past his colleague 's desk in the office .

برای اینکه دیده نشود، او روی پنجه پا از کنار میز همکارش در دفتر رد شد.

to wander [فعل]
اجرا کردن

بی‌هدف راه رفتن

Ex: I wandered through the narrow streets , enjoying the sights and sounds of the city .

من در خیابان‌های باریک پرسه زدم، از مناظر و صداهای شهر لذت بردم.

to hike [فعل]
اجرا کردن

پیاده‌گردی کردن

Ex: Kids , wear comfortable shoes if you want to hike with us .

بچه‌ها، اگر می‌خواهید با ما کوهنوردی کنید، کفش راحت بپوشید.

to trek [فعل]
اجرا کردن

به سفری سخت و طولانی رفتن

Ex: The wildlife researchers trekked deep into the jungle to study the behavior of rare species .

محققان حیات وحش برای مطالعه رفتار گونه‌های نادر به اعماق جنگل سفر کردند.

to sprint [فعل]
اجرا کردن

به‌سرعت دویدن

Ex: The soccer player sprinted down the field , dribbling the ball skillfully past defenders .

بازیکن فوتبال در زمین با سرعت دوید، توپ را با مهارت از مدافعان عبور داد.

to leap [فعل]
اجرا کردن

پریدن

Ex: During the freerunning routine , the athlete leaped from rooftop to rooftop with incredible agility .

در طول روال فریرانینگ، ورزشکار با چابکی باورنکردنی از پشت بامی به پشت بام دیگر پرید.

to vault [فعل]
اجرا کردن

از روی مانع پریدن

Ex: With a running start , the pole vaulter expertly vaulted over the bar , setting a new record .

با یک شروع دویدن، واترپلوکار ماهرانه از روی میله پرید و رکورد جدیدی ثبت کرد.

to hurdle [فعل]
اجرا کردن

از روی مانع پریدن

Ex: The agile cat unexpectedly hurdled over the garden fence , escaping from a playful chase .

گربه چابک به طور غیرمنتظره‌ای از روی حصار باغ پرید، از یک تعقیب بازیگوش فرار کرد.

to plunge [فعل]
اجرا کردن

سقوط کردن

Ex:

آتش‌نشان شجاع به داخل ساختمان پر از دود پرید تا افراد به دام افتاده را نجات دهد.

to backflip [فعل]
اجرا کردن

سالتو به عقب رفتن

Ex: She decided to backflip into the pool as a fun way to start the swim .

او تصمیم گرفت به عنوان یک راه سرگرم کننده برای شروع شنا، پشتک وارو به داخل استخر بزند.

to flap [فعل]
اجرا کردن

بال زدن

Ex: The windmill blades steadily flapped in the wind , generating renewable energy .

پره‌های آسیاب بادی به طور منظم در باد تکان می‌خوردند، انرژی تجدیدپذیر تولید می‌کردند.

to flutter [فعل]
اجرا کردن

*بال زدن

Ex: The flag fluttered proudly atop the flagpole in the wind .

پرچم با افتخار در بالای دکل در باد تکان می‌خورد.

to swing [فعل]
اجرا کردن

تاب خوردن

Ex: The pendulum clock swung back and forth with a rhythmic tick-tock .

ساعت پاندولی با یک تیک تاک ریتمیک به جلو و عقب نوسان می‌کرد.

to twirl [فعل]
اجرا کردن

چرخیدن

Ex: Playfully , the gymnast leaped and twirled through the air , showcasing her agility .

با شیطنت، ژیمناستیک کار در هوا پرید و چرخید، چابکی خود را به نمایش گذاشت.

to dash [فعل]
اجرا کردن

با سرعت دویدن

Ex: While playing tag , the children were dashing around the yard , giggling and shouting .

در حالی که بازی تگ می‌کردند، بچه‌ها در حیاط می‌دویدند، می‌خندیدند و فریاد می‌زدند.

to scurry [فعل]
اجرا کردن

عجله کردن

Ex: While the storm raged , people were scurrying to secure windows and doors .

در حالی که طوفان می‌توفید، مردم برای ایمن کردن پنجره‌ها و درها عجله داشتند.

to slip [فعل]
اجرا کردن

لیز خوردن

Ex:

لاستیک‌های ماشین در جاده شنی هنگام باران شدید شروع به لغزش کردند.

to descend [فعل]
اجرا کردن

پایین آمدن

Ex: In the dimly lit cave , the explorers cautiously descended into the unknown depths .

در غار کم نور، کاوشگران با احتیاط به اعماق ناشناخته پایین رفتند.

to ascend [فعل]
اجرا کردن

بالا رفتن

Ex: The ski slope ascends sharply , challenging even the most skilled athletes with its steep incline .

شیب اسکی به شدت بالا می‌رود، حتی ماهرترین ورزشکاران را با شیب تند خود به چالش می‌کشد.

to roam [فعل]
اجرا کردن

پرسه زدن

Ex: The children were allowed to roam freely in the meadow , exploring nature and chasing butterflies .

به بچه‌ها اجازه داده شد که در چمنزار آزادانه پرسه بزنند، طبیعت را کاوش کنند و پروانه‌ها را تعقیب کنند.

to parade [فعل]
اجرا کردن

رژه رفتن

Ex: The politician paraded through the crowd , shaking hands and connecting with voters .

سیاستمدار از میان جمعیت رژه رفت، دست می‌داد و با رأی‌دهندگان ارتباط برقرار می‌کرد.

to hurtle [فعل]
اجرا کردن

شتابیدن

Ex: The speeding train hurtled along the tracks , its headlights piercing through the darkness .

قطار پرسرعت با سرعت حرکت می‌کرد روی ریل‌ها، چراغ‌هایش تاریکی را می‌درید.

to duck [فعل]
اجرا کردن

خم شدن

Ex: During the fireworks , the dog would often duck and hide under the bed .

در طول آتش‌بازی، سگ اغلب خم می‌شد و زیر تخت پنهان می‌شد.

to tug [فعل]
اجرا کردن

کشیدن

Ex: She is tugging at the stubborn weed , determined to remove it from the garden .

او در حال کشیدن علف هرز سرسخت است، مصمم به حذف آن از باغ.

to stumble [فعل]
اجرا کردن

تلوتلو خوردن

Ex: Her untied shoelaces caused her to stumble repeatedly during the race .

بندهای کفش بسته نشده‌اش باعث شد او بارها در طول مسابقه لغزش کند.

to cross [فعل]
اجرا کردن

عبور کردن

Ex: She has crossed this desert multiple times in her adventurous journeys .

او در سفرهای ماجراجویانه خود چندین بار این بیابان را عبور کرده است.

to propel [فعل]
اجرا کردن

به جلو راندن

Ex: Using a rocket booster , they propelled the spacecraft into orbit .

با استفاده از یک تقویت کننده موشکی، آنها فضاپیما را به مدار پرتاب کردند.

to trample [فعل]
اجرا کردن

لگدکوب کردن

Ex: It 's essential to be cautious in crowded spaces to avoid accidentally trampling others ' belongings .

ضروری است که در فضاهای شلوغ محتاط باشید تا از لگدکوب کردن تصادفی وسایل دیگران جلوگیری کنید.

واژگان برای IELTS General (نمره 6-7)
اندازه و مقیاس ابعاد وزن و پایداری افزایش مقدار
کاهش مقدار Intensity زمان و مدت فضا و منطقه
اشکال Speed Significance Insignificance
قدرت و نفوذ بی نظیری عمومیت Complexity
کیفیت بالا کیفیت پایین Value چالش‌ها
ثروت و موفقیت فقر و شکست سن و ظاهر شکل بدن
Wellness قابلیت فکری ناتوانی فکری صفات مثبت انسانی
صفات منفی انسان ویژگی‌های اخلاقی رفتارهای مالی رفتارهای اجتماعی
صفات تندخو پاسخ‌های عاطفی مثبت پاسخ‌های عاطفی منفی حالت‌های عاطفی مثبت
حالت‌های عاطفی منفی طعم‌ها و بوها بافت‌ها صداها
Temperature Probability تلاش و پیشگیری نظرات
افکار و تصمیمات تشویق و دلسردی دانش و اطلاعات درخواست و پیشنهاد
احترام و تایید پشیمانی و اندوه اقدامات رابطه‌ای اقدامات و واکنش های فیزیکی
زبان بدن و حرکات حالت‌ها و موقعیت‌ها حرکات فرماندهی و اعطای مجوزها
درگیر شدن در ارتباط کلامی درک و یادگیری درک حواس پیش‌بینی
لمس و نگه داشتن خوردن و نوشیدن تهیه غذا تغییر و شکل دادن
خلق و تولید سازماندهی و جمع آوری سرگرمی ها و روال ها Shopping
مالی و ارز Workplace زندگی اداری شغل‌های تخصصی
مشاغل کار دستی مشاغل خدمات و پشتیبانی حرفه‌های خلاقانه و هنری House
Human Body Health ورزش مسابقات ورزشی
Transportation Society رویدادهای اجتماعی حیوانات
بخش های شهر غذا و نوشیدنی دوستی و دشمنی جنسیت و تمایلات جنسی
Family سبک‌های رابطه روابط عاشقانه احساسات مثبت
احساسات منفی سفر و گردشگری Migration مواد
Pollution فجایع قیدهای نظر و قطعیت قیدهای حالت
Weather قیدهای درجه قیدهای زمان و تکرار قیدهای هدف و تأکید
قیدهای پیوندی