فهرست واژگان سطح B2 - تجارت

در اینجا شما برخی از کلمات انگلیسی مربوط به کسب و کار و دفتر را یاد خواهید گرفت، مانند "شرکت"، "مدیر عامل"، "رئیس" و غیره، که برای زبان آموزان سطح B2 آماده شده است.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
فهرست واژگان سطح B2
agency [اسم]
اجرا کردن

نمایندگی

Ex:

یک آژانس تبلیغاتی، کمپین‌های بازاریابی را برای کسب‌وکارهای مختلف ایجاد و مدیریت می‌کند.

corporation [اسم]
اجرا کردن

شرکت‌سهامی

Ex: Shareholders met to discuss the future direction of the corporation .

سهامداران برای بحث در مورد جهت آینده شرکت گرد هم آمدند.

board [اسم]
اجرا کردن

هیئت

Ex: The board has the final say on major decisions affecting the organization 's future .

هیئت مدیره در تصمیمات کلیدی که بر آینده سازمان تأثیر می‌گذارند، حرف آخر را می‌زند.

chairman [اسم]
اجرا کردن

رئیس

Ex: The chairman 's vision and leadership were instrumental in guiding the organization through a period of significant change .

چشم‌انداز و رهبری رئیس در هدایت سازمان از طریق دوره‌ای از تغییرات قابل توجه، نقش اساسی داشت.

اجرا کردن

کارآفرین

Ex: His success as an entrepreneur was driven by his ability to identify market needs .

موفقیت او به عنوان یک کارآفرین توسط توانایی او در شناسایی نیازهای بازار هدایت شد.

clerk [اسم]
اجرا کردن

کارمند

Ex: Her role as a clerk involves entering data and ensuring that records are up to date .

نقش او به عنوان منشی شامل وارد کردن داده‌ها و اطمینان از به‌روز بودن سوابق می‌شود.

draft [اسم]
اجرا کردن

حواله

Ex: The company used a draft to facilitate the large payment , as it was a safer option than a personal check .

شرکت از یک برات برای تسهیل پرداخت بزرگ استفاده کرد، زیرا این گزینه ایمن‌تر از چک شخصی بود.

income [اسم]
اجرا کردن

درآمد

Ex: She supplemented her income by freelancing as a graphic designer on the weekends .

او درآمد خود را با فریلنسینگ به عنوان یک طراح گرافیک در تعطیلات آخر هفته تکمیل کرد.

insurance [اسم]
اجرا کردن

بیمه

Ex: Insurance can provide financial support in the event of an unexpected loss .

بیمه می‌تواند در صورت بروز زیان غیرمنتظره، حمایت مالی ارائه دهد.

اجرا کردن

مطالعات بازار

Ex: Market research indicated a shift in consumer behavior towards online shopping , prompting retailers to invest more in their e-commerce platforms .

تحقیق بازار نشان داد که تغییر در رفتار مصرف‌کنندگان به سمت خرید آنلاین است، که خرده‌فروشان را ترغیب کرد تا در پلتفرم‌های تجارت الکترونیک خود بیشتر سرمایه‌گذاری کنند.

to contract [فعل]
اجرا کردن

قرارداد بستن

Ex: The city government contracted with a waste management company to handle garbage collection and disposal services .

دولت شهری با یک شرکت مدیریت پسماند برای جمع‌آوری و دفع زباله قرارداد بست.

اجرا کردن

تأسیس کردن

Ex: The university is looking to establish a new research institute dedicated to renewable energy .

دانشگاه به دنبال تأسیس یک مؤسسه تحقیقاتی جدید در زمینه انرژی‌های تجدیدپذیر است.

to found [فعل]
اجرا کردن

تأسیس کردن

Ex: They found a company specializing in sustainable fashion .

آن‌ها یک شرکت تخصص‌یافته در مد پایدار تأسیس کردند.

to fund [فعل]
اجرا کردن

بودجه تأمین کردن

Ex: Charities rely on donations to fund their humanitarian efforts .

سازمان‌های خیریه برای تأمین مالی تلاش‌های بشردوستانه خود به کمک‌های مالی متکی هستند.

اجرا کردن

تولید کردن

Ex: The brewery manufactures a variety of beers , ranging from lagers to ales .

کارخانه آبجوسازی انواع آبجوها را از لاگر تا ایل تولید می‌کند.

to launch [فعل]
اجرا کردن

آغاز به کار کردن

Ex: He plans to launch a charity fundraiser to support local schools .

او قصد دارد یک جمع‌آوری کمک‌های خیریه برای حمایت از مدارس محلی راه‌اندازی کند.

to ship [فعل]
اجرا کردن

ارسال کردن

Ex:

تولید کننده مواد اولیه را به تاسیسات تولیدی در سراسر کشور برای مونتاژ ارسال می‌کند.

to sponsor [فعل]
اجرا کردن

حمایت مالی کردن

Ex: Businesses often sponsor cultural festivals to gain exposure .

کسب‌وکارها اغلب جشنواره‌های فرهنگی را حمایت مالی می‌کنند تا شناخته شوند.

strategy [اسم]
اجرا کردن

راهبرد

Ex: A strong strategy is needed to expand the business .

برای گسترش کسب و کار به یک استراتژی قوی نیاز است.

partnership [اسم]
اجرا کردن

شراکت

Ex: The nonprofit organization entered into a partnership with local businesses to fund community development projects .

سازمان غیرانتفاعی وارد یک همکاری با کسب‌وکارهای محلی شد تا پروژه‌های توسعه جامعه را تأمین مالی کند.

اجرا کردن

حاشيه سود

Ex: The retail industry operates on thin profit margins , requiring careful management of expenses and inventory .

صنعت خرده‌فروشی با حاشیه سود نازک کار می‌کند و نیازمند مدیریت دقیق هزینه‌ها و موجودی است.

stockholder [اسم]
اجرا کردن

سهام‌دار

Ex: The company 's board of directors strives to create value for its stockholders by implementing strategic initiatives that drive growth and profitability .

هیئت مدیره شرکت تلاش می‌کند تا با اجرای ابتکارات استراتژیک که رشد و سودآوری را به دنبال دارند، برای سهامداران خود ارزش ایجاد کند.

union [اسم]
اجرا کردن

اتحادیه

Ex: Membership in the union provided workers with access to legal representation and support in case of workplace disputes .

عضویت در اتحادیه به کارگران دسترسی به نمایندگی حقوقی و حمایت در صورت اختلافات محل کار را فراهم کرد.

tax evasion [اسم]
اجرا کردن

فرار مالیاتی

Ex: Tax evasion schemes often involve complex arrangements and shell companies to conceal income and assets from tax authorities .

طرح‌های فرار مالیاتی اغلب شامل ترتیبات پیچیده و شرکت‌های پوسته‌ای برای پنهان کردن درآمد و دارایی‌ها از مقامات مالیاتی می‌شود.

shipment [اسم]
اجرا کردن

ارسال

Ex: The logistics department is responsible for tracking the shipment of products from the warehouse to the retail stores .

بخش لجستیک مسئول ردیابی حمل محصولات از انبار به فروشگاه‌های خرده‌فروشی است.

fortune [اسم]
اجرا کردن

پول کلان

Ex: The family used their fortune to invest in various philanthropic causes .

خانواده از ثروت خود برای سرمایه‌گذاری در زمینه‌های مختلف بشردوستانه استفاده کردند.

savings [اسم]
اجرا کردن

پس‌انداز

Ex:

ذخیره کردن برای بازنشستگی در اوایل حرفه شما می‌تواند به امنیت مالی بلندمدت قابل توجهی منجر شود.

wealthy [صفت]
اجرا کردن

ثروتمند

Ex: He became wealthy after his successful invention revolutionized the technology industry .

او پس از اینکه اختراع موفقش صنعت فناوری را متحول کرد، ثروتمند شد.

اجرا کردن

پایین آمدن

Ex: The fever started to break , and her body temperature began to come down gradually .

تب شروع به شکستن کرد، و دمای بدن او به تدریج پایین آمد.

to live on [فعل]
اجرا کردن

(با میزان معینی پول) زندگی گذراندن

Ex: The retired couple lived on their pension and savings , carefully managing their expenses .

زوج بازنشسته از حقوق بازنشستگی و پس‌انداز خود زندگی می‌کردند و هزینه‌های خود را به دقت مدیریت می‌کردند.

to pay off [فعل]
اجرا کردن

تسویه کردن

Ex:

هنگامی که مبلغ باقیمانده را پرداخت کنیم، دیگر بدهی نخواهیم داشت.

اجرا کردن

پس‌انداز کردن

Ex: It 's essential to set aside a portion of your earnings for retirement .

ضروری است که بخشی از درآمد خود را برای بازنشستگی کنار بگذارید.

discount [اسم]
اجرا کردن

تخفیف

Ex: The online retailer provided a discount code that allowed customers to save money on their orders .

خرده‌فروش آنلاین یک کد تخفیف ارائه داد که به مشتریان امکان ذخیره پول در سفارشاتشان را داد.

fee [اسم]
اجرا کردن

شهریه

Ex: The doctor 's fee is covered by your health insurance .

حق الزحمه دکتر توسط بیمه سلامت شما پوشش داده می‌شود.

lending [اسم]
اجرا کردن

قرض‌دادن

Ex: He thanked the company for its generous lending , which allowed him to start his new venture .

او از شرکت به خاطر وام سخاوتمندانه‌اش تشکر کرد، که به او اجازه داد کسب‌وکار جدیدش را شروع کند.

senior [صفت]
اجرا کردن

ارشد

Ex: The company hired a senior analyst to manage its financial reporting .

شرکت یک تحلیلگر ارشد را برای مدیریت گزارش‌های مالی خود استخدام کرد.

junior [صفت]
اجرا کردن

تازه‌کار

Ex: As a junior officer , she followed the orders of her commanding officer in the military .

به عنوان یک افسر جونیور، او از دستورات فرمانده خود در ارتش پیروی کرد.

to speak [فعل]
اجرا کردن

سخنرانی کردن

Ex:

جمعیت زیادی جمع شدند تا شنونده نویسنده مشهور صحبت کنند.

اجرا کردن

مدیرعامل

Ex:

مدیر عامل با سرمایه‌گذاران ملاقات کرد تا در مورد برنامه‌های آینده بحث کند.