فهرست واژگان سطح B2 - رانندگی

در اینجا شما برخی از کلمات انگلیسی در مورد رانندگی، مانند "بامبر"، "هود"، "پلاک" و غیره، که برای زبان آموزان سطح B2 آماده شده است را یاد خواهید گرفت.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
فهرست واژگان سطح B2
اجرا کردن

آموزشگاه رانندگی

Ex: The driving school provided a variety of packages , including intensive courses and individual lessons .

آموزشگاه رانندگی بسته‌های متنوعی از جمله دوره‌های فشرده و درس‌های فردی ارائه داد.

اجرا کردن

شماره پلاک (وسایل نقلیه)

Ex: The police officer checked the license number to confirm the vehicle ’s registration status .

مامور پلیس شماره گواهینامه را بررسی کرد تا وضعیت ثبت وسیله نقلیه را تأیید کند.

اجرا کردن

وسیله نقلیه موتوری

Ex: The new regulations require all motor vehicles to pass an emissions test .

مقررات جدید الزام می‌کند که تمام وسایل نقلیه موتوری آزمون انتشار گازهای گلخانه‌ای را بگذرانند.

bumper [اسم]
اجرا کردن

سپر (اتومبیل)

Ex: The mechanic inspected the bumper for any hidden damage after the crash .

مکانیک پس از تصادف، ضربهگیر را برای یافتن هرگونه آسیب پنهان بررسی کرد.

اجرا کردن

ترمز دستی

Ex: The mechanic adjusted the tension on the emergency brake cable to ensure it functions properly .

مکانیک کشش کابل ترمز دستی را تنظیم کرد تا مطمئن شود که به درستی کار می‌کند.

hood [اسم]
اجرا کردن

کاپوت (اتومبیل)

Ex: A layer of dust had accumulated on the hood , indicating the car had n't been driven in months .

لایه‌ای از گرد و غبار روی کاپوت جمع شده بود، که نشان می‌داد ماشین برای ماه‌ها رانده نشده است.

plate [اسم]
اجرا کردن

پلاک (اتومبیل)

Ex: The plate was covered in mud , making it hard to read the numbers during the off-road trip .

پلاک با گل پوشیده شده بود، که خواندن شماره‌ها را در طول سفر خارج از جاده دشوار می‌کرد.

safety belt [اسم]
اجرا کردن

کمربند ایمنی

Ex: He reminded his passengers to buckle up and use their safety belts before pulling out of the driveway .

او به مسافرانش یادآوری کرد که قبل از خارج شدن از راهرو، کمربندهای خود را ببندند و از کمربندهای ایمنی استفاده کنند.

tailpipe [اسم]
اجرا کردن

اگزوز (اتومبیل)

Ex: The tailpipe emissions are regulated to reduce air pollution and improve air quality .

انتشارات لوله اگزوز برای کاهش آلودگی هوا و بهبود کیفیت هوا تنظیم می‌شوند.

tank [اسم]
اجرا کردن

باک

Ex: The maintenance crew checked the tank to ensure it was clean and free of contaminants .

تیم تعمیر و نگهداری تانک را بررسی کرد تا مطمئن شود که تمیز و عاری از آلاینده‌ها است.

tire [اسم]
اجرا کردن

لاستیک چرخ

Ex: She bought new all-season tires to improve handling and safety in various weather conditions .

او تایرهای جدید همه‌فصلی خرید تا هندلینگ و ایمنی را در شرایط مختلف آب و هوایی بهبود بخشد.

trunk [اسم]
اجرا کردن

صندوق‌عقب

Ex: He opened the trunk to retrieve the spare tire for a roadside tire change .

او صندوق عقب را باز کرد تا لاستیک زاپاس را برای تعویض لاستیک در کنار جاده بردارد.

turn signal [اسم]
اجرا کردن

راهنما (اتومبیل)

Ex: It ’s important to use your turn signal well in advance to give other drivers enough notice .

استفاده از چراغ راهنما در زمان مناسب برای آگاهی دادن به رانندگان دیگر بسیار مهم است.

windshield [اسم]
اجرا کردن

شیشه جلو (اتومبیل)

Ex: He wiped the snow off the windshield before starting the car .

او برف را از شیشه جلو پاک کرد قبل از اینکه ماشین را روشن کند.

اجرا کردن

برف‌پاک‌کن

Ex: He adjusted the speed of the windshield wiper to match the intensity of the falling snow .

او سرعت برف پاک کن را تنظیم کرد تا با شدت بارش برف مطابقت داشته باشد.

crash [اسم]
اجرا کردن

تصادف

Ex: She witnessed a crash between two cars at the intersection and immediately called for help .

او شاهد یک تصادف بین دو ماشین در تقاطع بود و بلافاصله برای کمک تماس گرفت.

bend [اسم]
اجرا کردن

پیچ

Ex: The river took a meandering bend through the picturesque valley .

رودخانه یک پیچ پرپیچ و خم را از میان دره‌ی نقاشی‌وار طی کرد.

crossing [اسم]
اجرا کردن

چهارراه

Ex: He waited patiently at the crossing for the oncoming traffic to clear before making a left turn .

او با صبر در تقاطع منتظر ماند تا ترافیک روبرو پاک شود قبل از اینکه به چپ بپیچد.

اجرا کردن

چهارراه

Ex: He noticed a new restaurant opening at the corner of the intersection where several roads converged .

او متوجه شد که یک رستوران جدید در گوشه تقاطع جایی که چندین جاده به هم می‌رسند باز شده است.

U-turn [اسم]
اجرا کردن

دوربرگردان

Ex: The GPS instructed her to make a U-turn when she missed the exit on the highway .

جی‌پی‌اس به او گفت که یک دور برگشت بزند وقتی که خروجی بزرگراه را از دست داد.

rush hour [اسم]
اجرا کردن

ساعت شلوغی

Ex: They decided to take public transportation to avoid the stress of driving during rush hour .

آنها تصمیم گرفتند از حمل و نقل عمومی استفاده کنند تا از استرس رانندگی در ساعات شلوغی جلوگیری کنند.

speeding [اسم]
اجرا کردن

رانندگی با سرعت غیرمجاز

Ex: The police crackdown on speeding aimed to improve safety on the roads .

اقدام پلیس علیه سرعت غیرمجاز با هدف بهبود ایمنی در جاده‌ها انجام شد.

to brake [فعل]
اجرا کردن

ترمز کردن

Ex: The instructor taught the new driver how to properly brake in various situations .

مربی به راننده جدید آموزش داد که چگونه در شرایط مختلف به درستی ترمز کند.

to exit [فعل]
اجرا کردن

خارج شدن

Ex: Upon reaching their destination , the weary travelers were eager to exit the plane .

پس از رسیدن به مقصد، مسافران خسته مشتاق بودند که از هواپیما خارج شوند.

to pull up [فعل]
اجرا کردن

متوقف کردن (اتومبیل)

Ex: The delivery van pulled up outside the bakery early in the morning .

ون تحویل صبح زود بیرون نانوایی توقف کرد.

to navigate [فعل]
اجرا کردن

مسیریابی کردن

Ex: Using a paper map , the backpackers took turns navigating .

با استفاده از یک نقشه کاغذی، کوله‌پشتی‌ها به نوبت مسیریابی کردند.

to rush [فعل]
اجرا کردن

عجله کردن

Ex: Seeing the approaching storm , the beachgoers decided to rush back to their cars .

با دیدن طوفانی که نزدیک می‌شد، مسافران ساحل تصمیم گرفتند به سمت ماشین‌هایشان عجله کنند.

to slow [فعل]
اجرا کردن

آهسته کردن

Ex: The pilot slowed the aircraft during the descent for a smooth landing .

خلبان در حین فرود برای یک فرود نرم، هواپیما را کند کرد.

to fuel [فعل]
اجرا کردن

سوخت‌رسانی کردن

Ex: They fueled the rocket with a mixture of liquid hydrogen and oxygen before the launch .

آنها قبل از پرتاب، موشک را با مخلوطی از هیدروژن مایع و اکسیژن سوخت دادند.

progress [اسم]
اجرا کردن

حرکت‌ روبه‌جلو

Ex: She was pleased with the progress made during the road trip , covering a large distance each day .

او از پیشرفت حاصل شده در طول سفر جاده‌ای خوشحال بود، هر روز مسافت زیادی را طی می‌کرد.

اجرا کردن

فرمان ماشین

Ex: She noticed a problem with the steering wheel when it became difficult to turn while driving .

او متوجه مشکلی در فرمان شد وقتی که در حین رانندگی چرخاندن آن سخت شد.

handlebar [اسم]
اجرا کردن

فرمان دوچرخه یا موتور

Ex: They added grips to the handlebar for better control and comfort during long rides .

آنها دستگیره‌هایی به فرمان اضافه کردند برای کنترل و راحتی بهتر در طول سواری‌های طولانی.

اجرا کردن

خط‌کشی عابر پیاده

Ex: The driver slowed down as soon as he saw the zebra crossing , anticipating pedestrians .

راننده به محض دیدن گذرگاه عابر پیاده، با پیش‌بینی عابران پیاده، سرعتش را کم کرد.

gearshift [اسم]
اجرا کردن

دسته دنده

Ex: She practiced using the gearshift in a parking lot to get comfortable with the manual transmission .

او در یک پارکینگ از دنده استفاده کرد تا با گیربکس دستی راحت شود.

stoplight [اسم]
اجرا کردن

چراغ ترمز

Ex: The car 's stoplights automatically activate when the driver presses the brake pedal .

چراغ ترمز ماشین به طور خودکار هنگامی که راننده پدال ترمز را فشار می‌دهد فعال می‌شود.

road rage [اسم]
اجرا کردن

خشونت جاده‌ای

Ex: The news reported a case of road rage where one driver threw objects at another vehicle .

اخبار از موردی از خشم جاده‌ای گزارش داد که در آن یک راننده اشیایی را به سمت وسیله نقلیه دیگری پرتاب کرد.